Friday, 21 February 2014

شاهین دادخواه به بند ۲-الف منتقل شد



شاهین دادخواه دیپلمات زندانی در بند ۳۵۰ اوین به بند ۲-الف سپاه منتقل شد.
بنا به اطلاع گزارشگران هرانا، ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، روز گذشته چهارشنبه ۳۰ بهمن ماه شاهین (صمد) دادخواه از بند ۳۵۰ اوین به بند ۲- الف سپاه منتقل و تا این لحظه از سرنوشت وی هیچ‌گونه اطلاعی در دست نیست.
یک منبع مطلع به گزارشگر هرانا گفت: «شاهین دادخواه هم اکنون در سلول انفرادی بند ۲-الف سپاه نگهداری می‌شود واز علت این انتقال اطلاعی در دست نیست.»
گفتنی است دکتر شاهین دادخواه متولد ۱۳۵۰ کار‌شناس سیاسی امنیتی کشورهای خاورمیانه است که لیسانس خود را از دانشگاه ناپل ایتالیا، فوق لیسانس از داشگاه بیکنت ترکیه آنکارا و نهایتا دکترای خود را در رشته روابط بین الملل از دانشگاه مادرید اسپانیا دریافت کرده است.
وی که در سمت مشاور در شورای عالی امنیت ملی و جزو اعضا مذاکره کننده هسته‌ای تیم حسن روحانی مشغول به کار بوده است، سابقه شرکت در مذاکرات ایران امریکا در افغانستان، شرکت در مذاکرات سه جانبه ایران عراق امریکا در سال ۸۸ به سرپرستی کاظم قمی سفیر ایران در عراق و همکاری با مرکز مطالعات استراتژیک را در کارنامه خود دارد.

عدنان حسن‌پور بە زندان زابل تبعید شد


عدنان حسن‌پور روزنامە نگار زندانی کرد بعد از هفت سال زندان در سنندج برای ادامە محکومیتش بە زندان زابل تبعید شد.
بنا به اطلاع گزارشگران هرانا، ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، عدنان حسن‌پور روز سه شنبه ٢٩ بهمن ماە ١٣٩٢ بدون اطلاع برای تبعید بە زندان زابل تبعید شد.
این روزنامه نگار زندانی کُرد در تاریخ ۵ بهمن ماه ١٣٨۵ بازداشت شد و در تاریخ ٢٢ خرداد سال ٨۶ به اتهام محاربه به اعدام محکوم گردید.
حکم این روزنامەنگار کُرد در دادگاه تجدید نظر به پانزده سال زندان کاهش یافت و از آن تاریخ تا بە حال ازهر نوع مرخصی محروم بودە است.
عدنان حسن‌پور در مرداد ماە گذشته نامەای را از زندان خطاب بە حسن روحانی منتشر کرد.
عدنان حسن‌پور پیش از بازداشت عضو تحریریه «هفته نامه ئاسو» بوده که به دو زبان کردی و فارسی منتشر می‌شد. این هفته نامه در سال ۱۳۸۴ به اتهام اقدام علیه امنیت ملی و تشویش اذهان عمومی توقیف شد.
همچنین این روزنامه نگار کُرد در طول دوران حبس در زندان مرکزی سنندج کتاب «آینده آزادی» نوشته «فرید ذکریا» را از زبان فارسی به زبان کُردی ترجمه کرده است.
شایان ذکر است عدنان حسن‌پور عصر پنجشنبه ۳ بهمن پس از هفت سال حبس، از زندان مرکزی سنندج به زندان زادگاهش یعنی شهر مریوان منتقل شده بود

Saturday, 15 February 2014

دو نفر در گلشهر کرج در برابر دیدگان مردم به دار آویخته شدند



صبح امروز، شنبه ۲۶ بهمن ۱۳۹۲، دو نفر با هویت‌های “ا – ر” ۲۳ ساله و “ن -ج” ۳۷ ساله، در گلشهر کرج در ملاعام به دار آویخته شدند.
خبرگزاری فارس اتهام این افراد را آدم‌بایی، سرقت مسلحانه و تجاوز به عنف معرفی کرده است.
همین خبرگزاری به نقل از حسین حقیقی، فرمانده نیروی انتظامی کرج نوشته است: “اجرای حکم این دو نفر، درس عبرتی است برای کسانی است که سودای چنین جرایمی را در سر دارند.”
پنجشنبه گذشته هم دو نفر دیگر در شیراز به اتهام آدم‌ربایی و تجاوز، در ملاعام اعدام شده بودند.
“اعدام در ملاعام”، از جمله انتقادهای جدی نهادهای حقوق بشری به مقام‌های جمهوری اسلامی است.
بر پایه برآوردهای گزارشگران سازمان ملل، ظرف سال گذشته میلادی، دستکم ۶۵۲ مورد حکم اعدام در ایران اجرا شده است که برخی از آنها نیز در ملاعام بوده است.

Friday, 14 February 2014

جیش‌العدل: ایران برای آزادی مرزبانان، ٣٠٠ زندانی سنی را آزاد کند



علاءالدین بروجردی، رئیس کمیسیون امنیت ملی مجلس ایران، با "تروریستی" دانستن گروه جیش العدل، تعامل با این گروه را رد کرده و گفته است: "طرف حساب ما دولت پاکستان است و اگر مذاکره‌ای قرار است انجام شود، خود آن‌ها باید این کار را بکنند."

گروه جیش العدل با انتشار بیانیه‌ای در وبلاگ خود از ایران خواسته‌ است برای آزادی مرزبانان ایرانی، ۳۰۰ زندانی سنی را آزاد کند. این گروه دیشب فیلم کوتاهی را از سربازان ایرانی گروگان‌گرفته‌شده، در حالی که روی زمین نشسته‌اند، منتشر کرده است.

جیش‌العدل از ایران خواسته است که ۵۰ عضو زندانی این گروه، ٢٠٠ نفر از شهروندان سنی مذهب زندانی در ایران و همچنین ۵۰ نفر از زنان سنی را که به گفته جیش العدل در سوریه در بازداشت سپاه پاسداران هستند، آزاد کند.
شنبه این هفته جیش‌العدل، گروه مسلح مخالف دولت ایران که خود را هوادار حقوق سنی‌ها معرفی می‌کند، ۵ مرزبان ایرانی را ربود و به گروگان گرفت. تصور می‌شود سربازان گروگان‌گرفته شده ایرانی به منطقه‌ای در پاکستان منتقل شده باشند.

این اتفاق واکنش گسترده‌ای در افکار عمومی ایران برانگیخته است و بسیاری از ایرانیان با محکوم کردن جیش‌العدل و ابراز همدردی با گروگان‌ها، خواهان آزادی سربازان شده‌اند.

جیش‌العدل تهدید کرده است که اگر حکومت ایران به خواسته‌هایش توجه نکند دوباره به اقدامات مشابهی دست خواهد زد.

پیش از این و در آبان امسال این گروه مسئولیت قتل بیش از ۱۰ مرزبان نیروی انتظامی ایران را بر عهده گرفت. در پی آن واقعه، دادستان زاهدان اعلام کرد که ۱۶ نفر از "افراد شرور که پیش از این حکم اعدام آنها در مراجع عالی قضایی به تایید رسیده بود ولی بنا بر دلایلی اجرای حکم آنها به تعویق افتاده بود" اعدام شدند.

برخی گروه‌های حقوق بشری می‌گویند پس از گروگان‌گیری هفته گذشته نیز ۱۵ زندانی بلوچ در چابهار اعدام شده‌اند اما منابع رسمی در این مورد اظهار نظری نکرده‌اند.

گزارشی از وضعیت زندانیان اهل‌سنت در زندان زاهدان





مسئولین زندان مرکزی زاهدان بابرخوردهای سلیقه‌ای و توهین به اعتقادات زندانیان اهل‌سنت موجبات ناراحتی زندانیان را به وجود آورده‌اند.
یک منبع مطلع که نخواست نامش فاش شود به گزارشگر هرانا گفت: «مسئولین با زندانیان برخوردهای سلیقه‌ای و برخی مواقع دستوری با زندانیان اهل‌سنت می‌کنند و بین شیعه و سنی فرق می‌گذارند. در این زندان همیشه سنی‌ها مورد ظلم قرار می‌گیرند و به نوعی همیشه حق با شیعه هاست.»
وی در ادامه گفت: «این مسئله در بین تمام زندانیان مشهود است، اما در بین زندانیان امنیتی و سیاسی جلوه بیشتری دارد. زندانبانان حتی بین زندانی فارس و بلوچ نیز فرق قائل می‌شوند و به اعتقادات اهل‌سنت و بلوچ‌ها توهین می‌کنند.»
وی ضمن اینکه این روش را شیوه اکثر زندانبانان زندان مرکزی زاهدان توصیف کرد گفت: «مدیران زندان اجازه ورود کتب مذهبی اهل‌سنت به‌ داخل زندان را نمی‌دهند.»
وی در جواب این سئوال که چه توهین‌هایی به اعتقادات اهل‌سنت می‌شود گفت: «در مرکز فرهنگی [تلویزیون مداربسته] زندان برنامه‌هایی تهیه و پخش می‌شود که توهین به اعتقادات اهل‌سنت است. زندانیان بار‌ها به این برنامه‌ها اعتراض کرده‌اند اما هیچ‌گاه به اعتراض زندانیان رسیدگی نشده است.»
این منبع در ادامه گفت: «برخی از زندان‌بانان و کارمندان زندان نیز صراحتا توهین می‌کنند مثلا به صحابه و حتی به ظاهر زندانیانی که ریش می‌گذارند نیز توهین می‌کنند و می‌گویند که خود را شبیه ابوسفیان و معاویه درست کرده‌اید و زندانیان هم گفته‌اند که ریش جزء عقاید ماست.»
وی در پایان خاطرنشان کرد: «حتی عکس مسجد مکی زاهدان که برروی تقویمی در نمازخانه بند بود را نیز پاره کردند و اعتراض ما به جایی نرسید.»

شکنجه زندانی معلول جلوی چشم هم‌بندی‌هایش





شکنجه زندانی معلول جلوی چشم هم‌بندی‌هایش در زندان مرکزی بندرعباس

یک زندانی معلول در زندان بندرعباس توسط ماموران این زندان، جلوی چشم هم‌بندی‌هایش مورد ضرب و شتم و شکنجه قرار گرفت.

بنابه گزارش کمپین دفاع از زندانیان سیاسی و مدنی، محمد بلوچ فرزند عبدالله زندانی معلول در زندان بندرعباس، از سوی ماموران این زندان مورد شکنجه و آزار و اذیت جسمی قرار گرفت. این اقدام به دستور عباس بابابیگی رییس اندرزگاه 8 زندان مرکزی بندرعباس جلوی چشم سایر زندانیان صورت گرفته است.

گفته‌ می‌شود معلولیت محمد بلوچ مادرزادی بوده و جرم وی نیز خرید و فروش کالای قاچاق بوده است.



لازم به ذکر است مسوولان زندان مرکزی بندرعباس از شیوه‌های مختلف شکنجه (که بسیار شبیه به شکنجه‌های زندانیان در قرن‌ها پیش بوده،) به منظور تنبیه زندانیان استفاده می‌کنند. در مواردی از گزارش‌های برخورد نامناسب و غیرانسانی مسوولان این زندان اشاره شده که در این زندان ضمن عریان کردن کامل زندانیان، انواع و اقسام مختلفی از شکنجه روحی و روانی را بر آنان اعمال می کنند.

Monday, 10 February 2014

قاتل به مادر ستار گفته که در حین شکنجه از خود بی خود شده و ستار کشته شده است





اگر انتظار داشته باشیم که بازپرس پرونده بخواهد حقیقت را مطرح کند و تایید کند که قاتل در برابر او اعتراف کرده پس باید انتظار داشته باشیم که نظریه دکتر پزشکی قانونی را نیز مد نظر داشته باشد یعنی باید انسانیت را در نظر داشته باشد یعنی باید انصاف و عدالت را در نظر داشته باشد من نمی خواهم آقای شهریاری را مورد قضاوت قرار دهم شاید ایشان هم تحت فشار شدید مامورین امنیتی ناچار است نظریه ای خلاف واقع و خلاف خواست خود را بدهد و شاید از این کار خود عذاب وجدان هم داشته باشد اما اینکه چرا تکذیب نمی کنند شاید با این کار خود مهر تاییدی بر ادعای مادر ستار می زنند....

در این روزهای تنهایی فقط تنها مامن گوهر عشقی عکسها، خاطرات و سنگ قبر ستار بهشتی است او روزها را برای تنها نبودن خود و فرزندش تا شب بر سر مزار ستار به تنهایی می گذراند و می گوید: “در روزهایی که من تنها و بیمار بودم ستار پرستارم بوده و الان نوبت من هست تا برای ستار که تنها امیدو آرزوی من بوده جبران کنم برای همین هر روز را با ستار می گذرانم تا ستار نگوید مادرم من را تنها گذاشت.”

گوهر خانم همیشه می گوید: “تنها خواسته ام از خدا این است که من را به ستارم برساند در این دنیای بی وفا با این آدم های چندین رنگ دروغگو بیشتر حس مردگی می کنم اگر بمیرم شاید آنروز حس بهتری نسبت به این روزها داشته باشم مادر ستار می گوید من از مردمی که همواره کنارم بودند ممنونم و از کسانی که یاریم کردند سپاسگزارم اما بودند و هستند کسانی که ما را در این مدت آزار دادند و نام خود را انسان گذاشتند اما بویی از انسانیت نبردند.”

سحام در همین زمینه مصاحبه ای داشته با یکی از نزدیکان خانواده ستار بهشتی. متن این مصاحبه در پی آمده است:

برخی از سایتها مطالبی را در مورد پرونده ستار بهشتی مطرح نموده اند. علت کناره گیری خانم گوهر عشقی از ادامه روند رسیدگی به پرونده ستار بهشتی چه بوده است؟

حقیقتا از زمان کشته شدن ستار اتفاقاتی افتاد که همه به هم پیوسته است و باید علت را از روز اول تا امروز بررسی کرد. اما آنچه که اخیرا اتفاق افتاد رای غیر عادلانه دادگاه برای پرونده بود که فاقد وجاهت قانونی بود در رای صادره قتل را غیر عمد تشخیص دادند در صورتی که قاتل شخصا در برابر بازپرس پرونده آقای محمد شهریاری و مامور ارشد امنیتی آقای مسعودی به مادر ستار گفته بود که در حین شکنجه از خود بی خود شده و زیاده روی کرده و ستار کشته شده است.

این اعتراف در برابر وکیل و خواهر ستار و مادر ستار با حضور بازپرس و همان مسئول امنیتی آقای مسعودی صورت گرفته حال نظر بازپرس علی رغم اعتراف صریح قاتل بر این است که قتل غیر عمد است بنا براین با توجه به شرایط حاکم بر پرونده اینگونه باید برداشت نمود که سیستم قضایی نه تنها در صدد رسیدگی به پرونده نیست بلکه به دنبال رفع لکه ننگی است که در این پرونده حیثیت نظام به اصطلاح اسلامی ایران را نشانه رفته است علت اینکه خانم گوهر عشقی ترجیح دادند از ادامه رسیدگی به این پرونده با توجه به این شرایط انصراف بدهند به همین دلیل بود.

آنچه که بارها از زبان مادر ستار بهشتی گفته شده که متهم در برابر ایشان اعتراف کرده که ستار را کشته است. چطور این مطلب از سوی بازپرس تا این لحظه نه تکذیب شده و نه تایید؟

اگر انتظار داشته باشیم که بازپرس پرونده بخواهد حقیقت را مطرح کند و تایید کند که قاتل در برابر او اعتراف کرده پس باید انتظار داشته باشیم که نظریه دکتر پزشکی قانونی را نیز مد نظر داشته باشد یعنی باید انسانیت را در نظر داشته باشد یعنی باید انصاف و عدالت را در نظر داشته باشد من نمی خواهم آقای شهریاری را مورد قضاوت قرار دهم شاید ایشان هم تحت فشار شدید مامورین امنیتی ناچار است نظریه ای خلاف واقع و خلاف خواست خود را بدهد و شاید از این کار خود عذاب وجدان هم داشته باشد اما اینکه چرا تکذیب نمی کنند شاید با این کار خود مهر تاییدی بر ادعای مادر ستار می زنند.

اخیرا مطلبی در برخی سایت ها نوشته شده بود در مورد بازپرس پرونده که به خوش نامی مطرح است و مواردی در مورد پرونده ستار بهشتی مطرح شده بود. نظر خانواده نسبت به این ادعاها چیست؟

ببینید هر از گاهی برخی سایت های وابسته به جریان اقتدار گرا مطالبی مطرح می کنند به نظر من باید ببینیم مردم برداشت شان از این گونه مطالب چیست همیشه مادر ستار گفته که ما خانواده سیاسی نیستیم و به این نگرش حرف نمیزنیم من هم در ادامه حرف خانم گوهر عشقی همین مطلب را می گویم ما خانواده ای سیاسی نیستیم اما اینگونه نیست که عقل و بینش و تدبیر هم نداشته باشیم. بهر حال مانند همه انسانها ما هم از هوش و احساس و تشخیص بر خورداریم منظورم از این گفته ها این بود که آیا پس از چند سال تبلیغ علیه دو نفر کاندید ریاست جمهوری آیا مردم هم آنان را فتنه گر دیدند؟ پس ادعاهای سایت های این چنینی به نظر می رسد برای خوراک داخلی برخی از باورمندانشان باشد آنچه که خانواده ستار بهشتی به آن اعتقاد دارد این است که خون ستار بهشتی به بدترین شکل ممکن گریبانگیر حاکمیت شده و رهایی هم ندارند به همین خاطر انواع مطالب را می نویسند چندی پیش هم سایت صلح نیوز نوشته بود خواهر ستار بهشتی ازقاضی پرونده بخاطر رسیدگی به پرونده و صدور حکم قتل غیر عمد تشکر و قدردانی کرده در صورتی که خواهر ستار بهشتی مدتهاست بخاطر نظر مادر که خواسته همه سکوت کنند او هم ساکت است و هیچ مصاحبه ای نکرده یا مدتی قبل تر افرادی برای تخریب وجه خواهر ستار بهشتی گفته بودند که خواهر ستار از بازپرس پرونده مقداری پول گرفته و مادر خود را فریب می دهد تا نتواند پرونده را به سرانجام برساند همان افراد امروزه در جاهای مختلفی گفته اند سحر بهشتی مادر خود را کتک می زند و یا به زور از او پول می گیرد و مواردی دیگر از این قبیل که ذکر آنها لازم نیست.

هم اکنون برخی تلاش می کنند تا اینگونه جلوه دهند که خانواده ستار بهشتی و بخصوص مادر وی این کارها را ارادی نمی کند و تحت تاثیر برخی افراد از جمله وکیل پرونده این ار ار می کند نظر شما در این مورد چیست؟

عرض کردم تلاش بیشتر برای جلوه دادن به رفتار قاضی پرونده است و از این رهگذر در صددند تا بتوانند ماهی خود را صید کنند آنچه که مادر ستار بهشتی گفته و به آن هم پایبند است این است که یکبار وی را برای دیدار با قاتل فرزندش به اداره آگاهی تهران می برند روز بعد از دفن ستار بهشتی در آنجا مادر با سه یا چهار نفر مواجه می شود و بعد ادعا می کنند این افراد مسولین مرگ فرزند شما هستند تنها مادر ستار یک سوال می کند ستار زیر شنجه چه می گفت آیا التماس شما را می کرد که می گویند نه و به ما می خندید همین عبارت را قاتل ستار (اکبر تقی زاده) بار دیگر در برابر بازپرس و در دفتر بازپرس هم تکرار کرد بعد از این دیدار که مادر ستار قصد خارج شدن از اداره آگاهی را داشته که می گویند اگر رضایت ندهی فرزندانت را بازداشت می کنیم این تهدید تا جایی پیش می رود که می گویند حکم بازداشت سحر را هم داریم و مادر از ترس این که فرندان دیگرش دستگیر وبه سرنوشت ستار دچار نگردند چاره ای جز رضایت نداشته تا بتتواند به این ترتیب امانی برای فرزندانش بخرد ضمن اینکه در روزی که در اداره آگاهی رضایت اجباری از مادر ستار می گیرند هنوز مشخص نشده بود که کدام یک از این افراد قاتل هست و تا آخرین لحظه کنار ستار بوده برای من جالب است روزی که آقای شهریاری برای اولین به همراه آقای مسعودی به منزل مارد ستار می روند محمد شهریاری می گوید اگر شما قصد رضایت هم دارید باید در کمال آرامش و بدور از تهدید و با حضور من این رضایت را بنویسید و این عبارت را که این رضایت فاقد وجاهت قانونی است چون قاتل هنوز مشخص نشده و مشا رضایت کلی نوشتید را می گوید حتی تاکید می کند که بازپرس قبلی بخاطر رفتار با شما و تخلفی که کرده مورد سر زنش قرار گرفته این که امروزه آقای شهریاری به بسیاری از گفته های خودش پشت کرده و یا دچار فراموشی عمدی شدند جای شگفتی و ایضا تاسف دارد. لازم به ذکر است که دستگاه قضایی به نحوی از انحا می خواهد گیتی پورفاضل وکیل خانواده ستار را از پرونده دور کند که تاکنون تلاشهایش به جایی نرسیده است.

خانم گوهر عشقی بر اساس چه سندی ادعا می کنند که مرگ ستار بهشتی فرزندشان عمدی بوده برای این ادعای خود دلیل قانع کننده ای هم دارند یا خیر؟

تمام حرف خانم گوهر عشقی هم همین است که با توجه به محتویات پرونده به این پرونده به صورت علنی رسیدگی کنند اتفاقا من دو نمونه از موارد بی شماری که در این پرونده است اشاره می کنم اول اینکه در پرونده برگه ای از پزشک معاینه کنند جسد ستار بهشتی موجود است که در آن نوشته شده “بنابر گزارش خانم دکتر مبارکی که به رئیس تالار تشیح آقای دکتر ضیایی نوشته استناد کرده که اندامهای درون بدنش از کلیه وکبد و ریه و پشت پروانه مغز خونریزی کرده است ودراثر همان خونریزیها و نرسیدن اکسیژن به آنها مرگ این جوان ناکام اتفاق افتاده است” این یکی از نمونه گزارشات موجود در پرونده است به خوبی در این برگه اشاره شده ه دلیل کشته شد ستار بهشتی خونریزی است حال باید از رییس پلیس سوال کرد شما که در یکی از مصاحبه ها گفته بودید بازجو در حال خواندن قران بوده و برای ستار غذا برده بعد متوجه شده که ستار مرده است فکر میکنم در جواب گفته های رییس پلیس باید گفت لطفا به شکنجه گرانتان بیاموزید قرآن با با شد نخوانند که منجر به خونریزی و سپس کشته شدن جوانان این مرز و بوم نگردد از دیگر مواردی که می توانم به آن اشاره کنم این است که در برگه هایی که برای فراری دادن متهم در پرونده ساخته و گذاشته اند یکی این است که قاتل (اکبر تقی زاده) در روز کشته شدن ستار در مرخصی بوده و از پزشک دندان خود گواهی آورده در آن زمان در مطب پزشک بوده . یا می توان به نامه ای که همسر قاتل به آقای خامنه ای نوشته اشاره کنم که در آن نوشته شوهرش از ۱۴ سالگی در بسیج خدمت کرده و در سپاه دوره خدمتش را گذرانیده و از جان برکفان ولایت است که اینک با بیگناهی در زندان بسر میبرد و باید در این شرایط کمکش کنند.

این ادعا که آقای دادستان می تواند بر اساس ماده ۳۵۶ قانون مجازات اسلامی در این گونه موارد دخالت کند مورد تایید خانواده ستار هست یا خیر؟

من تصمیم ندارم همه آنچه را که اتفاقا افتاده بازگو کنم به نظرم اقای دادستان قبل از این اینها در این پرونده وارد شدند هنگامی که چند ماه قبل قاتل ستار را با اخذ ضمانت از زندان ازاد کردند شما با این شرایط حساب کنید وقتی قاتل را از زندان ازاد می کنند به نظر شما این مجموعه قضایی آیا در صدد رساندن حق به صاحبش هست یا به فکر راهی برای فراری دادن متهم و روشی برای پاکسازی چهره کریه قوه قضاییه در همین گزارش نوشته اند که متهم بخاطر شکنجه توهین و ایجاد حس بدبینی به نیروهای پلیس دادگهی خواهد شد حال باید سوال کرد واقعا اگر به ادعاهای خود اعتقاد داردی چگونه متهم را رها کردید من مدتی قبل در مصاحبه با سحام نیوز هم عرض کردم که از قاضی شهریاری می توانم بعنوان مرتضوی دوم دستگاه قضایی یاد کنم و امروز توصیه می کنم به مامورین امنیتی و ناجا که حتما بخاطر این خوش خدمتی آقای شهریاری در صدد جبران باشند.

محکومیت یک زندانی سیاسی به ۱۸ سال زندان و شلاق




 ابوالقاسم (جواد) فولادوند زندانی سیاسی بند ۳۵۰ زندان اوین از سوی دادگاه انقلاب به ۱۸ سال زندان و ۷۴ ضربه شلاق محکوم شد.
بنا به اطلاع گزارشگران هرانا، ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، ابوالقاسم (جواد) فولادوند روز شنبه ۱۹ بهمن ماه از بند ۳۵۰ زندان اوین به شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب انتقال یافت و حکم ۱۸ سال حبس به وی ابلاغ شد.
فولادوند ۵۱ ساله به اتهام «بغی از طریق عضویت در سازمان مجاهدین خلق» به ۱۵ سال حبس تعزیری و به اتهام «توهین به رهبری» به ۲ سال حبس تعزیری و به دلیل شرکت در اعتراضات سال ۱۳۸۸ و اتهام «اخلال در نظم عمومی» به یکسال حبس تعزیری و ۷۴ ضربه شلاق محکوم شده است.
مجازات بغی از چند ماه پیش و با تصویب قانون جدید مجازات اسلامی به جای مجازات محاربه در مورد محکومان سیاسی اعمال می‌شود.
۱۸ سال حبس تعزیری برای این راننده تاکسی ساکن شهریار در حالی صادر شده است که این زندانی سیاسی مدت یکسال و شش ماه نیز در دههٔ ۶۰ به همین اتهام در زندانهای جمشیدیه و قزل‌حصار به سر برده است.
ابوالقاسم فولادوند خرداد ماه سال جاری به همراه فرزند ۱۷ ساله خود توسط وزارت اطلاعات دستگیر شد.

بازگشت یک زندانی سیاسی به زندان با وجود بیماری سرطان خون




حسن طفاح زندانی سیاسی ۸۶ ساله که به سرطان خون مبتلا شده، در پی عدم تمدید مرخصی درمانی به زندان رجایی شهر بازگشت.
بنا به اطلاع گزارشگران هرانا، ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، حسن طفاح شهروند ایرانی- عراقی و جزء ایرانیان رانده شده از عراق در زمان دولت صدام حسین، در تیرماه ۱۳۹۰ بدلیل ابتلا به سرطان خون به مرخصی درمانی اعزام شد.
وی روز شنبه پنج‌شنبه ۱۷ بهمن ماه در حالی که مراحل درمانش به پایان نرسیده بود، در پی عدم تمدید مرخصی‌اش از سوی مسئولین امور به سالن ۱۲ زندان رجایی شهر عودت شد.
حسن طفاح که دکترای حقوق دارد در سال ۱۳۸۷ بازداشت و به اتهام اقدام علیه امنیت ملی، تبلیغ علیه نظام و محاربه از سوی دادگاه انقلاب تهران به ۱۵ سال زندان محکوم شد.
از مستندات دادگاه برای ایراد اتهام و محکومیت این زندانی سیاسی اطلاع دقیقی در دست نیست.

Friday, 7 February 2014

اعدام دو نفر در سحرگاه پنجشنبه در بندر عباس



 ۲ متهم به قتل سحرگاه امروز در بندرعباس اعدام شدند.
به گزارش واحد مرکزی خبر،رئیس کل دادگستری هرمزگان گفت:  قاتل۲۹ ساله در ۱۹ فرودین سال ۱۳۸۹ در یک مجلس عروسی درحال مستی در درگیری، شخصی را با ضربات چاقو به قتل رسانده بود.
حجت الاسلام والمسلمین اکبری افزود: قـاتـل دوم ۳۵ ساله در شانزدهم اسفنـد۱۳۸۶ در درگیری خانوادگی، همسر عموی خود را به قتل رسانده بود.
وی گفت: حکم قصاص قاتلان که در شهرستان بندرعباس مرتکب قتل شده بودند با حکم شعبه اول دادگاه کیفری هرمزگان و تایید در شعبه بیست و نهم و شانزدهم دیوانعالی کشور، اجرا شد.

کارشکنی مسئولین قضایی در روند مرخصی استعلاجی حسین رونقی




رئیس دفتر شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب تهران (ستاری) با وجود گزارش کمیسیون پزشکی در خصوص ادامه درمان حسین رونقی ملکی در پروسه مرخصی استعلاجی این زندانی کارشکنی می‌کند.
بنا به اطلاع گزارشگران هرانا، ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، پدر این زندانی در مراجعات مکرر و پیگیری‌های انجام شده از سوی رئیس دفتر شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب تهران مورد تهدید قرار گرفت.
ستاری با تهدید به بازداشت پدر این زندانی، در پیگیری‌های صورت گرفته از سوی پدر ایشان اخلال ایجاد نمود و با وجود گزارش کمیسیون پزشکی مبنی بر ادامه درمان این زندانی سیاسی و موافقت دادستانی و اجرای احکام زندان اوین با این امر، ریاست دفتر شعبه صادر کننده رای با آن مخالفت می‌کند.
حسین رونقی ملکی به اتهام توزیع ابزار عبور از فیلترینگ اینترنتی از سوی شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب به ریاست قاضی پیرعباسی به ۱۵ سال حبس تعزیری محکوم شده است.

Wednesday, 5 February 2014

نقد اسلام؛ عامل تبعیض در وضعیت زندانی سیاسی




گفتگوی رضا پرچی‌زاده با دختر محمدرضا پورشجری (سیامک مهر)

میترا پورشجری: برای زندانیان سیاسی اصلاح‌طلب در زندان رجایی‌شهر، هیچ‌کدام از مشکلات پدرم وجود نداشت...؛ به طرز شگفت‌انگیزی، حتی بسیاری از فعالان سیاسی هم مدام مرا به «سکوت» دعوت می‌کنند.
محمدرضا پورشجری نویسنده‌ای است که با نام مستعار «سیامک مهر» در وبلاگ خود به نام «گزارش به خاک ایران» به نقد اسلام می‌پرداخت. وی در شهریورماه ۱۳۸۹ در پی حمله‌ای به خانه‌اش در کرج به دست عوامل وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی بازداشت شد و بیش از هفت ماه مورد شکنجه شدید قرار گرفت و در نهایت در دادگاه، به جرم «توهین به رهبری»، «سب‌النبی» و «اخلال در امنیت ملی» به تحمل چهار سال زندان محکوم شد. میترا پورشجری، دختر این زندانی سیاسی، اینک ساکن سوئد، برای اولین بار از برخی جزییات رنج‌هایی که بر خود و بر پدرش در ایران رفته است می‌گوید و معتقد است که برخی رسانه‌ها، سیاسیون، فعالان و نهادهای حقوق بشری در رسیدگی به پرونده پدرش تبعیض روا داشته‌اند.
- خانم پورشجری! دستگاه امنیتی/قضایی جمهوری اسلامی چگونه پدرتان را دستگیر کرد؟ نحوه برخوردشان با پدرتان و شما چگونه بود؟
من همیشه روزی چند بار با پدرم تماس می‌گرفتم؛ و آخرین بار ساعت حدود ۱۱-۱۲ صبح روز ۲۱ شهریور ۱۳۸۹ بود که پدرم به من گفت که دیشب خوب نخوابیده و نیاز به استراحت دارد، و چند ساعتی تلفن را از پریز می‌کشد تا استراحت کند. چند ساعتی گذشت و پدرم زنگ نزد، و این عجیب بود برای من. خودم شروع کردم به زنگ زدن، ولی تماس‌هایم بی‌جواب ماند. به همسایه‌ها و عمه‌ام که در کرج زندگی می‌کرد ابراز نگرانی کردم. همه گفتند اتفاقی نیفتاده، و منتظر باش تا خودش تماس بگیرد. دو روز که گذشت و خبری نشد، خانواده‌‌ام پلیس ۱۱۰ را خبر کرد، و آن‌ها قفل درب را شکستند و وارد خانه شدند. تمام خانه به هم ریخته بود و هیچ خبری هم از پدرم نبود.
من فردای آن روز به کرج رسیدم؛ و هنگامی که با پلیس داخل خانه شدم، تایید کردم که دزدی اتفاق نیفتاده، و بنابراین باید خبر دیگری باشد؛ چون تنها کتاب‌ها و کامپیوتر و آلبوم‌های شخصی و دست‌نوشته‌ها و رِسیوِر ماهواره را برده بودند. چنان وحشیانه حمله کرده بودند که رد پاهای‌شان روی تمام وسایل خانه مانده بود. با این وجود، این اتفاق چنان بی‌سر و صدا افتاده بود که حتی یک نفر از همسایه‌ها هم ندیده و نشنیده بود. شاید هم دیده و شنیده بودند، ولی هراس داشتند از بازگفتن. مفقود شدن پدرم را به پلیس گزارش دادیم و راه افتادیم به تمام زندان‌ها و بیمارستان‌ها سر زدن و البته هیچ جوابی نگرفتن.
یک هفته بعد شخصی تماس گرفت و گفت پدرم در بند سپاه زندان رجایی‌شهر است و هر روز ساعت‌ها شکنجه می‌شود. هیچ وقت نفهمیدیم آن شخصی که این اطلاعات را به ما داد که بود. از وزارت اطلاعات مرا خواستند و گفتند که باید خودم را معرفی کنم؛ و چون چند ماهی بود که ساکن مشهد شده بودم، گفتند که به شعبه وزارت اطلاعات در آن‌جا مراجعه کنم. چند روزی به تماس‌های‌شان اعتنایی نکردم، و بعد از آن‌ها خواستم کتبا مرا احضار کنند؛ اما آن‌ها در تماس آخر تهدیدم کردند که اگر نیایم هیچ‌وقت پدرم را نخواهم دید؛ و من به اجبار و از روی ترس رفتم. بعد از آن، تا هفته‌ای دو مرتبه به اطلاعات احضار و بازجویی می‌شدم. در طول تمام بازجویی‌ها، حرف کلی و هدف آن‌ها تنها یک چیز بود: این‌که درباره بازداشت پدرم سکوت کنم و آن را رسانه‌ای نکنم.
بارها مرا تهدید کردند و به من گفتند که گره‌ای که با دست باز می‌شود را نباید با دندان باز کرد؛ و این‌که رسانه‌ها و افراد خارج از کشور چطور می‌توانند به شما کمک کنند وقتی که همه زندگی شما این‌جاست؟ در این مدت، از آن‌جا که من تنها فرزند پدرم هستم و آن‌ها هم نزدیکی ما را درک کرده بودند، بارها به من پیشنهاد کردند در تماسی که خودشان ترتیب‌اش را می‌دهند از پدرم بخواهم که از رهبر، طلب عفو و بخشش کند تا بتواند به زندگی در کنار من بازگردد، که من هم زیر بار نرفتم. در نهایت، بعد از نه ماه پدرم را با دستبند و پابند جلوی درب شعبه ۱۰۹ دادگاه انقلاب کرج در حالی دیدم که به سختی می‌توانستم او را بشناسم. سپس دادگاهی برگزار شد کاملا ناعادلانه و بدون وکیل و هیات منصفه؛ و بعد از ۴-۵ ساعت جلسه دادگاه به تعویق افتاد برای شش ماه بعد، که آن هم به همان ترتیب قبل برگزار شد، و در نهایت، پدرم جمعا به چهار سال زندان محکوم شد.

- با توجه به این‌که شما برای دیدار پدرتان و رسیدگی به امور ایشان مدام در اماکن امنیتی/قضایی و زندان‌های مختلف حضور می‌یافتید، برخورد مسوولان و وضعیت داخل زندان‌ها چگونه بود؟
در مدتی که برای رسیدگی به کارهای پدرم و برای استخدام وکیل و گرفتن مرخصی و ملاقات حضوری به دادگستری و دادستانی و دیگر ادارات مراجعه می‌کردم، اول که مرا نمی‌شناختند عادی برخورد می‌کردند؛ ولی زمانی که پرونده پدرم را می‌خواندند طوری برخورد می‌کردند که گویا پدرم چه جرم بزرگی مرتکب شده، و مرا از اتاق بیرون می‌کردند. چند بار ما را نجس خطاب کردند، و گفتند من و پدرم مایه ننگ هستیم، و گفتند با چه رویی می‌خواهی همان حقوقی را برای پدرت قائل باشیم که برای زندانیان دیگر هستیم؟
بعد از این‌که پدرم را از زندان رجایی‌شهر به زندان قزل‌حصار تبعید کردند، من برای اجرای احکام نزد قاضی رفتم و از او خواستم علت این کار را توضیح دهد و به من بگوید که چرا بر اساس آیین‌نامه زندان‌ها – که مطابق آن زندانیان باید بر اساس جرم‌شان تفکیک صنفی شوند – با پدرم رفتار نشده؛ و او را که زندانی سیاسی است در سالن ۷ زندان ندامت‌گاه مرکزی کرج که مخصوص جرایم خاص و شروران و زندانیان خطرناک است زندانی کرده‌اند؟
قاضی در جواب من گفت: «آن‌ها باید ناراحت باشند که پدر تو به آن‌جا رفته، نه تو و پدرت! آن‌ها انسان هستند و بنا به فقر و شرایط بد و نادانی دست به این کارها زده‌اند؛ ولی پدر تو با علم و آگاهی نوشته و توهین کرده!»؛ در ادامه، برای این‌که مرا ساکت کند، تهدید کرد که «برو خدا را شکر کن که تو و پدرت دست من نبودید، وگرنه تا الان مرده بودید!» و وقتی علتش را جویا شدم جواب داد «چون تو بهایی هستی!» و من در جواب گفتم بهایی نیستم، چون بهاییت هم ریشه در اسلام دارد، و من با اسلام مخالفم. در این موقع، او بدون هیچ واهمه‌ای جلوی چشم چندین نفر ما را به مرگ محکوم کرد.
بدرفتاری با پدرم در درون زندان هم ادامه داشت، به طوری که هیچ‌وقت به پدرم اجازه استخدام وکیل را ندادند؛ و هم‌چنین همیشه در دادن اجازه ملاقات با ایشان و برای درمان بیماری‌های متعدد ایشان قصور می‌کردند. بدرفتاری‌ها تا جایی پیش رفت که حتی لباس‌هایی که برای پدرم می‌بردم را هم قبول نمی‌کردند. البته به گفته پدرم برای زندانیان سیاسی اصلاح‌طلب در زندان رجایی‌شهر هیچ‌کدام این مشکلات وجود نداشت؛ و حتی مسوولیت بندهای زندان به عهده آن‌ها گذاشته شده بود؛ که باعث می‌‌شد زندانیان اصلاح‌طلب در تخصیص امکانات، هم‌چون برخورداری از اوقات ملاقات بیشتر، برخورداری از امکانات رفاهی/بهداشتی، و بسیاری مسائل دیگر نسبت به زندانیان غیروابسته موقعیت خیلی بهتری داشته باشند.
متاسفانه، این تبعیض و کم‌توجهی فقط به مراکز دولتی و درون زندان محدود نشد. من همیشه و از همان ابتدا تمام اخبار پدرم را به بیرون منتقل می‌کردم، اما تعداد افرادی که روی آن کار می‌کردند و بازتابش می‌دادند به قدری کم بود که در بین خبرهای دیگر گم می‌شد. تمام فضای داخل کشور همیشه پر بود از خبرهای جزیی و روزمره درباره زندانیان اصلاح‌طلب؛ و در نتیجه امثال پدرم که به حزب و نهاد و سازمانی وابستگی ندارند و تعدادشان هم کم نیست کاملا کمرنگ و بعضا محو می‌شدند.
در نهایت، آن‌قدر تهدید شدم و آن‌قدر فشار بر من وارد شد که تصمیم گرفتم از ایران خارج شوم، هم برای جلوگیری از دستگیری احتمالی خودم و هم برای این‌که به دنیای آزاد برسم تا بتوانم از آن جو خفقان و تبعیض‌آمیزی که کسی در آن حتی نمی‌خواست صدایم را بشنود رها شوم، و بتوانم برای نجات پدرم و دیگرانی مثل پدرم مفید باشم، و صدای تمام آن‌هایی باشم که این‌طور ظالمانه درد مضاعف می‌کشند و با این وجود، یک‌دهم بعضی‌ها هم اسم‌شان آورده نمی‌شود، چون آن‌ها اهل مماشات با این حکومت نیستند و با ظلم و بی‌عدالتی‌هایش قاطعانه برخورد می‌کنند.

- آیا پس از خروج‌تان از ایران، برای رسیدگی به وضعیت پدرتان به نهادهای حقوق بشری خارج از کشور مراجعه کردید؟ چه نتیجه‌ای گرفتید؟
بله. از وقتی به اروپا آمده‌ام، تمام تلاشم را بر این گذاشته‌ام تا از همه رسانه‌ها و مراکز حقوق بشری و افراد مربوط به آن‌ها برای اطلاع‌رسانی درباره پدرم و ظلمی که تنها برای نوشتن عقاید شخصی‌اش بر او روا داشته‌اند کمک بخواهم. خیلی از عزیزان در این راه به من کمک کرده‌اند و هم‌واره صدای من و پدرم بوده‌اند؛ ولی در این میان هم بوده‌اند افراد و سازمان‌ها و رسانه‌هایی که هیچ علاقه‌ای به گفتگو با من و سراغ گرفتن از حال پدرم نشان نداده‌اند.
برای مثال، از میان رسانه‌ها بی‌بی‌سی حتی یک بار هم نخواسته با من درباره پدرم صحبت کند؛ و افرادی هم‌چون خانم شیرین عبادی و آقای عبدالکریم لاهیجی، با وجود تلاش شبانه‌روزی دوستانم برای ارتباط گرفتن با آن‌ها، هیچ وقت حاضر نشدند برای آزادی پدرم با من هم‌کاری کنند. متاسفانه این‌ها که مدام دم از حقوق بشر می‌زنند، چنان رفتار می‌کنند که انگار مساله پدرم و افرادی مثل او به آن‌ها مربوط نمی‌شود؛ و لیست معینی را برداشته‌اند و پیراهن عثمان کرده‌اند و به همان بسنده می‌کنند.
همین آقای لاهیجی که رییس «فدراسیون بین‌المللی جامعه‌های حقوق بشر» است روزی در ایمیلی به من گفت که «برای پدرت ضرر دارد که ما علنی برخورد کنیم، ولی من غیرعلنی برایشان اقدام می‌کنم»*. برای من جالب بود که من خودم را آواره دیار غربت کرده‌ام تا ظلمی که بر پدرم می‌رود را فریاد کنم، و بعد آقای لاهیجی با من حرف از «اقدام غیرعلنی» می‌زند. در جایی که پدرم به دلیل بیماری های متعدد و عدم هیچ‌گونه اقدامی برای درمان ایشان در زندان روز به روز تحلیل می رود، آیا اقدام علنی درباره ایشان ضرر بیشتری دارد یا خاموش ماندن؟! در آخرین تماسی که با پدرم داشتم، از این شکایت داشت که این‌ها گه‌گداری مرا از زندان خارج می‌کنند تا این‌طور وانمود کنند که مرا برای درمان برده‌اند، اما در عمل مرا درمان نمی‌کنند، و فقط درد و زخم غل و زنجیری که بر دست و پایم زده‌اند برایم می‌ماند.
به طرز شگفت‌انگیزی، حتی بسیاری از فعالان سیاسی هم مدام مرا به «سکوت» دعوت می‌کنند. برای مثال، اخیرا آقای محمد نوری‌زاد این‌طور گفته که پدرم دست روی مساله خطرناکی گذاشته که به صلاح نیست رسانه‌ای شود، و از من خواسته که درباره پدرم سکوت کنم. متاسفانه بعد از تمام ناملایماتی که در این مسیر بر من و پدرم رفته به این نتیجه رسیده‌ام که چه در داخل و چه در خارج از ایران بسیاری از افراد، نهادها و رسانه‌هایی که مدعی دفاع از حقوق بشر هستند، و وظیفه آن‌ها باید کمک به همه مظلومان و گرفتاران فارغ از هر عقیده و مسلکی باشد، به شیوه‌ای کاملا خط و ربطی عمل می‌کنند و در رسیدگی به وضع کسانی که با آن‌ها هم‌عقیده نیستند تبعیض قائل می‌شوند. ظاهرا حقوق بشر برای این‌ها تنها حکم حقوق خود و هم‌عقیده‌های خود را دارد.
ـــــــــــــــــــــــــــ
خودنویس: آقای دکتر لاهیجی در این باره به خودنویس چنین توضیح داده‌اند که از ایشان متشکریم.
خانم پورشجری
همان‌طور که برای خانم فرحناز هم نوشتم، اقداماتی برای پدر شما انجام شده است. قصد از این اقدامات هم بهبود وضع ایشان یا نجات ایشان بوده است. تشخیص من این است که ضرورتی برای علنی شدن این اقدامات نیست چون به وضع ایشان صدمه می‌زند. قصد ما انجام کاری مفید است و نه جنجال و تبلیغات.
از طرف پدرتان نمی‌شود در دادگاه آمریکا شکایت کرد، برای این که ایشان تبعه آمریکا نیستند. اگر هم تبعه آمریکا بودند چون در زندان هستند، نمی‌توانستند به کسی وکالت بدهند. اگر تبعه آمریکا بودند می‌توانستند پس از بازگشت به آن‌جا در دادگاه‌ها شکایت کنند. تصمیم در مورد پخش نامه ایشان در اینترنت هم به عهده خودتان است.

سبد کالا؛ هیاهوی بسیار بر سر هیچ/عکس












بسیاری از دریافت‌کنندگان سبد کالا، از کیفیت نازل محتوای آن نومید شده ‌و گفته‌اند برنج هندی و مرغ برزیلی و روغن ناشناخته مصرف نمی‌کنند. نمایندگان مجلس نیز طرح تحقیق و تفحص از سبد کالا را به جریان انداخته‌اند.
رسانه‌های داخلی از سرخوردگی مردمی می‌نویسند که سبد‌های کالایی خود را در روز یکشنبه ۱۳ بهمن با ایستادن در صف‌های طولانی دریافت کرده‌اند. نارضایتی‌ها ناشی از توزیع برنج غیرایرانی، مرغ بدون اتیکت یا روغن و پنیر ناشناخته و بدون برند هستند.
چند نفر از دریافت‌کنندگان این سبدها به خبرنگار روزنامه "شرق" گفته‌اند که اقلام بی‌کیفیت سبد را به کسانی خواهند داد که مستحق هستند. شرق از قول شماری از مراجعه‌کنندگان به فروشگاه‌های زنجیره‌ای، از شایعه برزیلی بودن مرغ‌های سبد و گلایه مردم از ناشناخته بودن مارک روغن و پنیر تحویلی گزارش داده است.
برخی از دریافت‌کنندگان سبد کالایی گفته‌اند بهتر بود به جای این همه شلوغی و دردسر برای تهیه این اقلام، پول آن را به افراد می‌دادند. کسانی هم عنوان کرده‌اند که برنج هندی را یا با برنج ایرانی مخلوط خواهند کرد یا آن را به دیگران می‌بخشند.
تعدادی به خبرنگار "شرق" گفته‌اند که مرغ عرضه‌شده را از روی ناچاری گرفته‌اند: «در فروشگاه‌های شهروند، سپه و اتکا هر برندی که زیادتر از همه موجود بود، به متقاضیان داده می‌شد و اغلب هم برندهایی ناشناخته که نتوانسته‌بودند در فروشگاه، مشتری بیابند.»
تجمع اعتراضی در برابر وزارت صنعت
به موازات تشکیل صف در برابر مراکز توزیع سبد کالا، گروهی از سرپرستان خانوار در برابر معاونت بازرگانی داخلی وزارت صنعت جمع شدند تا به حذف نام خود از فهرست گیرندگان این سبد اعتراض کنند.
این وزارت‌خانه در روز جمعه ۱۱ بهمن به طور ناگهانی خبر داد که مشمولان دریافت سبد کالا، تنها ۴ میلیون و پانصد هزار نفر هستند. پیش از آن گفته می‌شد که ۱۷ میلیون نفر واجد دریافت این سبد خواهند بود. در اطلاعیه این وزارتخانه، در آستانه اجرای طرح آمده بود که کارگران دارای دستمزدهای بالای ۵۰۰ هزار تومان، مشمول دریافت این سبد نمی‌شوند.
در میان معترضان کسانی بوده‌اند که تنها به دلیل دریافت سی چهل هزار تومان بیشتر از حدنصاب تعیین شده، از فهرست سبد کالا خط خورده‌اند.
"شان آسیب دیده مردم"
تصاویری که از نحوه تجمع و صف بستن مردم و تقلای آنها برای دریافت سبد کالا و نیز رفتار توزیع‌کنندگان در رسانه‌ها منتشر شده، انتقاد و اعتراض برانگیخته‌اند. بسیاری گله کرده‌اند که بر خلاف سخنان روحانی در حفظ شان مردم، ساز و کار توزیع این سبد کالایی، محترمانه نبوده است.
شرق می‌نویسد: «در حالی‌که مراجعه‌کنندگان ساعاتی طولانی مقابل انبار فروشگاه‌ها در سرمای پنج درجه زیر صفر و زیر برف ایستاده بودند، با برخورد ناشایست متصدیان توزیع روبرو می‌شدند.»
در عین حال، بسیاری افراد مشمول دریافت کالا به دلیل پیامک‌های دوپهلو یا ناهماهنگی در اطلاع‌رسانی، پس از مراجعه به فروشگاه‌ها و ایستادن در صف‌های طولانی، دست خالی ماندند و سرگردان شدند.
دولت با بلندشدن صدای اعتراض مردم، از بازنگری مشمولان سبد کالا و احتمال تخصیص آن به همه بازنشستگان و کارگران تامین اجتماعی خبر داده است.
"مجلس و روز پرتذکر به دولت"
اجرای پرمناقشه طرح سبد کالا، در نوبت دوم جلسه علنی مجلس ایران در روز یکشنبه ۱۳ بهمن مورد بررسی قرار گرفت و به نوشته شرق "پرتذکرترین" رفتار دولت در مجلس را رقم زد.
عبدالرضا عزیزی، رییس کمیسیون اجتماعی مجلس گفته است: «اخباری که از سراسر ایران می‌رسد اخبار خوبی نیست و کارگر روستایی که به نان شب خود محتاج است نمی‌تواند ثبت‌نام کند و مشمول سبد کالا نیست.»
سعید زمانیان‌، عضو کمیسیون برنامه و بودجه مجلس هم می‌گوید: «حدود سه میلیون کارگر فصلی و بیکار داریم که با وجود وضعیت بد اقتصادی، به آنها سبد تعلق نگرفته است.»
علیرضا محجوب، رئیس فراکسیون کارگری مجلس از تخصیص سبد کالا به کارگران شناسنامه‌دار انتقاد کرده و گفته است: «بسیاری از کارگران ما در شهرستان‌ها و روستاها به صورت آزاد مشغول هستند و شناسنامه خاصی هم ندارند و اغلب از وضعیت مالی بدتری نسبت به کارگران شناسنامه‌دار برخوردارند.»

محجوب از پیشنهاد فراکسیون کارگری مجلس به دولت برای تعیین سقف حقوقی یک میلیون تومان جهت دریافت سبد کالا خبر داده و افزوده که تاکنون واکنشی به این پیشنهاد دیده نشده است.
کمال علی‌پور، نماینده قائم‌شهر هم می‌گوید وزیر صنعت، معدن و تجارت حتما باید توضیح دهد که چرا از برنج ایرانی در سبد کالا استفاده نشده است.
نماینده مردم شهربابک گفته است: «در واگذاری سبد کالا به هیچ‌وجه عدالت صورت نگرفته، بلکه یک هرج و مرج هم در جامعه ایجاد خواهد شد.» به گفته حسین فتاحی، سبد کالا به برخی نمایندگان مجلس که استاد دانشگاه نیز هستند، تعلق گرفته اما به رانندگان مجلس تعلق نگرفته است.
طرح تحقیق و تفحص نمایندگان از سبد کالا
در این میان، طرح تحقیق و تفحص از نحوه خرید سبد کالا به هیئت رئیسه مجلس تسلیم شده است. خبرگزاری فارس با اعلام این خبر، متن کامل این طرح را منتشر کرده است.
سئوال اصلی در این طرح، در مورد چگونگی انتخاب اقلام سبد کالا و علت عدم انتخاب برنج ایرانی در آن است.
در مقدمه این طرح آمده که انتظار می‌رفت برای حمایت از محصولات استراتژیک کشاورزی از جمله برنج، از کالاهای ایرانی در این سبد استفاده می‌شد.
در سئوالات فرعی این طرح، به عدم شمول کشاورزان و روستاییان و معلولان در طرح سبد کالا، عدم حمایت از محصولات داخلی و هم‌چنین علت عدم ذخیره مرکبات برای ایام عید اشاره شده است.
مسلم بیان، مدیرکل سازمان استاندارد تهران در مورد سلامت برنج‌های هندی عرضه شده در سبد کالا گفته است: «ما نمی‌دانیم از چه نوع برنجی استفاده شده ولی چون دولت عرضه‌کننده سبد کالاست، اشکالی در این زمینه وجود نخواهد داشت.»

مداخله مسئولین در امور داخلی بند ۳۵۰ اوین




 زندانیان سیاسی بند ۳۵۰ از آنچه مداخله مسئولین زندان در امور داخلی بندشان می‌خوانند شکایت می‌کنند.
بنا به اطلاع گزارشگران هرانا، ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، طی روز جاری آقای «ناطقی» رئیس بند ۳۵۰ اوین اقدام به تعویض «امین چالاکی» به عنوان رابط بهداری زندانیان سیاسی که از طریق رای گیری انتخاب شده بود نموده و فرد دیگری را در این پست منتصب نموده است.
زندانیان که پیش‌تر پست‌های این چنینی را از طریق انتخابات و رای گیری به نگهبانی معرفی می‌کردند نسبت به این شیوه رئیس بند شکایت کرده و آن را دخالت در امور داخلی بند می‌دانند.
یک منبع مطلع به گزارشگر هرانا گفت: “ناطقی چند ماه است که به ریاست بند ۳۵۰ منصوب شده و رفتارهای عجیب زیادی از وی شاهد بودیم. وی در واقعه ۹ دی و تشنجات پیرامون آن نیز ‌‌‌نهایت همکاری را با وزارت اطلاعات انجام داده بود.”

انفجار مین باعث قطع پای یک کودک شد





انفجار یک مین به جای مانده از جنگ ایران و عراق در شهرستان قصرشیرین کرمانشاه باعث قطع پای یک کودک شد.
به گزارش خبرگزاری مهر، پسر ۱۰ ساله یک خانواده اهل سرپل ذهاب که برای تفریح به شهرستان قصرشیرین سفر کرده بودند، در حین گردش با مین برخورد کرده که بر اثر این حادثه مچ پای خود را از دست می‌دهد.
شهریار حیدری، مدیرکل امنیتی و انتظامی استانداری کرمانشاه در رابطه با برگزاری جشن پاک‌سازی اراضی استان کرمانشاه از مین گفت: “در هیچ یک از برنامه‌هایی که در این خصوص اجرا شده، پاک‌سازی ۱۰۰ در صدی ادعا نشده است.”
به گفته وی “همواره اعلام شده که حدود ۹۵ درصد از اراضی آلوده به مین پاک‌سازی شده‌اند و احتمال وجود مین‌های پراکنده در قسمت‌های مختلف وجود دارد.”

ضرب و جرح سه شهروند بهایی در منزل شخصی



فردی با ورود به منزل یک خانواده بهایی ساکن بیرجند، سه تن از اعضای این خانواده را به ضرب چاقو مجروح کرد.
بنا به اطلاع گزارشگران هرانا، ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، شامگاه دوشنبه ۱۴ بهمن ماه فرد نا‌شناسی با سلاح سرد (چاقوی نوک‌تیز) وارد منزل یکی از شهروندان بهایی ساکن بیرجند شده و با ضربات پی در پی و مهلک اعضای خانه را مجروح نمود.
یک منبع مطلع به گزارشگر هرانا گفت: “مهاجم با چاقویی که البته آلت قتاله محسوب می‌شود، با سر و صورت کاملا پوشانده شده، از بالای درب وارد حیات منزل شده بود. وی درب  را باز نموده و به صورت کاملا وحشیانه شروع به زدن ضربات چاقو به ساکنین منزل می‌کند.”
در این حادثه آقای قدرت الله مودی از ناحیه شکم و پهلو، خانم طوبی مودی از ناحیه گردن (بسیار نزدیک به شاهرگ) و اعظم مودی دچار صدماتی در نزدیکی ریه‌ها می‌شود.
ضارب بدون هیچ عمل خاصی نظیر سرقت پس از مجروح نمودن این سه شهروند بهایی از منزل خارج می‌شود.
گفتنی است، قدرت الله مودی و همسر ایشان طوبی سبزه‌جو زوج میانسالی هستند که در بیرجند تنها در منزل خود زندگی می‌کنند که البته صبح‌‌‌ همان روز فرزند ایشان «اعظم مودی» که دانشجو و در تهران ساکن می‌باشد برای دیدار با خانواده به بیرجند رفته بود.