Saturday, 30 November 2013

٤ فعال سیاسی کُرد حدود ٢٠ سال بدون مرخصی در زندان بسر می‌برند/آژانس کُردپا


گزارش/ ٤ فعال سیاسی کُرد حدود ٢٠ سال بدون مرخصی در زندان بسر می‌برندآژانس کُردپا: چهار زندانی سیاسی کُرد در زندان‌های ارومیه، رجایی‌شهر کرج و یزد از زمان بازداشت و حبس تاکنون از هرگونه مرخصی محروم هستند.
به گزارش آژانس خبررسانی کُردپا، عثمان مصطفی‌پور زندانی سیاسی کُرد که تابستان ٧٠ در ارومیه بازداشت گردیده پس از ٢٢ سال و ٤ ماه حبس در زندان این شهر از حق مرخصی محروم بوده است.

17027.jpg
عثمان مصطفی‌پور زندانی سیاسی کُرد پس از ٢٢ سال و ٤ ماه حبس از حق مرخصی محروم بوده است
این زندانی سیاسی که به اتهام "عضویت در یکی از احزاب کُرد اپوزسیون حکومت اسلامی ایران" زندانی شده پیشتر رنج‌نامه‌ای را منتشر و نوشته بود: "سال ٧٤ من‌ را به زندان ارومیه منتقل کردند و بی‌خبر از همه چیز و همه جا من را به دادگاه برده و بدون هیچ دلیلی برای من پرونده‌ای دال بر قاتل بودن من تنظیم کرده بودند، من هم که تا آن لحظه از این اتهام تازه بی‌خبر بودم در حضور قاضی اظهار بی‌اطلاعی کردم و تا سال ٧٩ در گیرودار این پرونده بودم و سال ٧٩ به من ابلاغ شد که به دلیل شرکت در قتل به ده سال زندان محکوم شده‌ام".

عثمان مصطفی پور در بخشی دیگر از رنج نامه خود نوشته بود:" بازهم بی خبر از همه جا مرا مجدداً به دادگاه انقلاب بردند و بخاطر عضویت در حزب دمکرات به ۱۵ سال زندان محکوم کردند، تاکنون  پایان حبس و تاریخ خاتمه حبسم را رسماً و کتباً به من ابلاغ نکرده‌اند".

همچنین محمد نظری بعد از ٢٠ سال نگهداری در زندان و چندین بار اعتصاب غذا و در خواست مرخصی، تاکنون از حق مرخصی محروم بوده و در زندان رجایی شهر کرج محبوس می‌باشد.

این زندانی سیاسی کُرد هشتم خردادماه سال ٧٣ در سن ٢٣ سالگی در شهر بوکان توسط مأموران اطلاعات سپاه بازداشت و از سوی دادگاه انقلاب ارومیه به اعدام محکوم شد و سال ٧٨ حکمش را به زندان ابد تغییر دادند.

وی در گفتگو با یکی از همبندی‌هایش که بعدا در اختیار آژانس خبررسانی کُردپا قرار گرفت، گفته بود:" من از تمام مردم ایران می‌خواهم که برای آزادی من از زندان به من کمک کنند، من نه ترور داشتم و نه مبارزه مسلحانه، پس ١٩ سال زندانی کافی نیست. من از تمام بشر دوستان می­خواهم که من را فراموش نکنند و در کنار من باشند دستم را بگیرند که از این بیشتر در حق من ظلم نشود این اعتصاب تا روزی که آزاد شوم، ادامه دارد".

دیگر زندانی سیاسی کُرد، ابراهیم حسین پور اوایل مردادماه سال ٧٥ در مهاباد بازداشت و سپس از سوی دادگاه انقلاب این شهر به ریاست قاضی"عباس زاده" به اتهام "عضویت و همکاری با احزاب کُرد اپوزسیون حکومت اسلامی ایران" به ١٧ سال حبس محکوم شد که این حکم از سوی دادگاه تجدید نظر و دیوان عالی کشور تأیید شده است. چندین بار به صورت رسمی تقاضای مرخصی نموده و این درحالی است که تنها مدت ٧ ماه از حکمش باقی مانده که از حق مرخصی و حتی آزادی مشروط محروم است.

سال گذشته یکی از نزدیکان خانواده‌ی ابراهیم حسین پور به خبرنگار کُردپا گفت: "با گذشت ١٦ سال از زندانی کردن وی، پنج ماه قبل حکم آزادی "ابراهیم حسین پور" از سوی دادگاه انقلاب شهرستان مهاباد به زندان رجایی‌شهر کرج ابلاغ گردیده، اما مسؤلان این زندان به بهانه‌ی مفقود شدن پرونده، از آزادی وی خوداری می‌کنند".

17034.jpg
والی درودی، زندانی سیاسی کُرد با گذشت بیش از ١٧ سال نگهداری در زندان مرکزی یزد تاکنون از حق مرخصی محروم می‌باشد
همچنین والی درودی، زندانی سیاسی کُرد از اهالی شهرستان کامیاران با گذشت بیش از ١٧ سال نگهداری در زندان مرکزی یزد تاکنون از حق مرخصی محروم می‌باشد.

این زندانی سیاسی کُرد که یکی از زندانیان دهه‌ی ٦٠ می‌باشد سال ٧٢ از زندان آزاد شد و بعد از آن سال ١٣٧٥ به اتهام همکاری با یکی از احزاب کُرد اپوزسیون حکومت اسلامی ایران بار دیگر بازداشت گردید.

والی درودی به اتهام "همکاری با یکی از احزاب کُرد اپوزسیون حکومت اسلامی ایران" به زندان ابد و تبعید به زندان یزد محکوم گردیده است.

بیست و هفتمین روز اعتصاب زندانیان عقیدتی قزل‌حصار




زندانیان عقیدتی محکوم به اعدام زندان قزل‌حصار وارد ۲۷ مین روز از اعتصاب غذای خود شدند.
بنا به اطلاع گزارشگران هرانا، ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، حامد احمدی، کمال ملایی، جمشید دهقانی، جهانگیر دهقانی، صدیق محمدی و سیدهادی حسینی از روز دوشنبه ۱۳ آبان ماه در اعتراض به مسائل صنفی و حکم اعدام که برایشان صادر شده، دست به اعتصاب غذا زدند.
بستگان یکی از این زندانیان به گزارشگر هرانا گفت: «این شش زندانی عقیدتی در شرایط بسیار نگران کننده‌ای بسر می‌برند و مسئولین هیچ گونه توجهی به خواسته‌های ایشان نمی‌کنند.»
وی در ادامه گفت: «خانواده این شش زندانی طی نامه‌ای که برای معاون سیاسی امنیتی دادستان آقای بختیاری نوشتند از وی خواهان رسیدگی به وضع عزیزانشان شدند. آقای بختیاری نیز نامه را ضمیمه پرونده کرده و برای آقای جعفری دولت آبادی ارسال کرده‌اند. ایشان هم تا کنون هیچ جوابی برای رسیدگی به پرونده این شش زندانی نداده‌اند و عزیزان ما هر لحظه ممکن است اعدام شوند.»
وی همچنین گفت: «خانواده‌ها همگی امروز به نزد رئیس شعبه ۲۸ دادگاه انقلاب آقای محمد مقیسه‌ای رفتند. زیرا حکم اعدام تمام زندانیان عقیدتی اهل سنت را وی صادر کرده است. قاضی مقیسه‌ای و منشی دادگاه مجتبی ضمن توهین و ناسزا به خانواده‌ها ایشان را از دادگاه بیرون کرده و هیچ جوابی ندادند.»

هرانا؛ عدم رسیدگی پزشکی به یکی از زندانیان عقیدتی زندان رجایی شهر


عبدالرحمن سنگانی زندانی معلول اهل سنت که به اعدام محکوم شده است از امکانات درمانی در زندان رجایی شهر محروم است.
بنا به اطلاع گزارشگران هرانا، ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، عبدالرحمن سنگانی در تاریخ ۱۰ بهمن ماه ۱۳۸۸ پس از احضار به دادگاه انقلاب تهران بازداشت و به سلول‌های انفرادی بند ۲۴۰ اوین منتقل شد، وی پس از ۱۸ ماه نگهداری در سلول انفرادی به زندان رجایی شهر کرج منتقل و در شعبه ۲۸ دادگاه انقلاب به ریاست قاضی محمد مقیسه‌ای به اعدام محکوم شد.
نامبرده که از قسمت چپ بدن خود بدلیل تصادف رانندگی معلول می‌باشد هم اکنون در زندان رجایی شهر از امکانات بهداشتی و درمانی مناسب محروم بوده و در شرایط سختی بسر می‌برد.
یکی از نزدیکان وی به گزارشگر هرانا گفت: «عبدالرحمن سنگانی متولد سال ۱۳۵۷شهرستان تایباد از توابع مشهد است. تاریخ اولین دستگیری وی ۵ ماه ۱۳۸۳ درشهرتایباد بود. وی در منزل شخصی خود توسط نیروهای وزارت اطلاعات به جرم اقدام علیه امنیت ملی بازداشت وبه زندان اوین در تهران منتقل شد و بعد از پنج ماه با وثیقه ۵۰ میلیونی آزاد گردید. اما فشارسیستماتیک اطلاعات بعد از آزادی ادامه داشت وهرچند وقت یکبار احضار می‌شد وتهدید می‌گردید."
وی در خصوص نحوه بازداشت اخیر عبدالرحمن گفت: "پس از سال‌ها که عبدالرحمن به این صورت زندگی کرد، سرانجام درپی ناآرامی‌های شهر چابهار وی درتاریخ ۱۰ بهمن ماه ۱۳۸۸ در یک درخواست دروغی توسط دادگاه انقلاب تهران برای گرفتن نامه آزادی فراخوانده شد اما به محض حضور دردادگاه توسط نیروهای اطلاعات بازداشت شد وتحت شکنجه جسمی وروحی قرارگرفت وبه سلولهای انفرادی بند۲۴۰ زندان اوین منتقل شد وپس از ۱۸ ماه بی‌خبری خانواده‌ها سرانجام به رجایی شهر منتقل و محکوم به اعدام گردید."

یک متهم به قتل در زندان مرکزی زاهدان اعدام شد

سپیده دم روز جاری یک متهم به قتل در محوطه زندان مرکزی زاهدان از طریق چوبه دار اعدام شد.
بنا به اطلاع گزارشگران هرانا، ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، محمد معینی زندانی متهم به قتل در زندان مرکزی زاهدان سحرگاه روز جاری از طریق چوبه دار اعدام شد.
این زندانی که از ۸ سال پیش به اتهام قتل بازداشت و در زندان مرکزی زاهدان نگهداری می‌شد، در دادگاه عمومی زاهدان به اتهام قتل عمد به قصاص نفس (اعدام) محکوم شده بود و در هنگام اجرای حکم شکات پرونده نیز حضور داشتند.

Friday, 29 November 2013

بی خبری از وضعیت افشین ندیمی و مهرداد صبوری

از وضعیت سلامت افشین ندیمی ومهرداد صبوری هیچ اطلاعی در دست نیست.
خانواده‌های دو عضو بازداشتی کمیتهٔ هماهنگی در شهر کامیاران بعد ازگذشت ۲۱ روز همچنان از وضعیت سلامت فرزندانشان که در بازداشت ادارهٔ اطلاعات بسر می‌برند، بی‌خبرند.
به گزارش تارنمای کمیتهٔ هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکل‌های کارگری،بعد از گذشت سه هفته از بازداشت این فعالین کارگری هیچ خبری از وضعیت سلامتی ایشان در دسترس نیست.

گزارشی از وضعیت یک اعدامی تبعه افغانستان در زندان مرکزی زاهدان


عوض خان شیخ محمدی زندانی متهم به قتل در زندان زاهدان با وجود اخذ رضایت از شکات در خطر اجرای حکم اعدام بسر می‌برد.
بنا به اطلاع گزارشگران هرانا، ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، عوض خان شیخ محمدی از اتباع کشور افغانستان متهم است که ۵ سال پیش مرتکب قتل یک شهروند افغانی دیگر در ایران شده است.
وی در این خصوص به گزارشگر هرانا گفت: "دادگاه عمومی زاهدان من را به اعدام محکوم کرد و پس از گذشت ۲ سال موفق به اخذ رضایت محضری از شکات پرونده خود شدم که در افغانستان زندگی می‌کردند."
وی در ادامه گفت: "دادگاه عمومی رضایت شکات را قبول نکرد و گفت چون این رضایت‌نامه در افغانستان ثبت شده ما نمی‌توانیم اصالت آن را تایید کنیم. برای همین رضایت نامه را از مراجع استعلام کردند و وزارت خارجه ایران و سفارت و کنسولگری افغانستان تایید کردند که این رضایت نامه محضری واقعی است. ولی باز هم دادگاه رضایت نامه من را قبول نکرد و گفت حفاظت زندان این را تایید نکرده است. وقتی به نزد حفاظت هم می‌روم جواب درستی به من نمی‌دهند."
وی در ادامه گفت: "اکنون نزدیک به ۳ سال است که من رضایت نامه گرفته‌ام ولی هر لحظه ممکن است حکم اعدامم به اجرا در بیاید."
وی در پایان گفت: "من در ایران هیچ کسی را ندارم که دنبال پرونده‌ام برود و یا کمکی به من بکند. وضعیت غذای زندان زاهدان بسیار بد است و به هیچ وجه قابل خوردن نیست. من برای اینکه هزینه خوراک خود را تامین نمایم در زندان اقدام به شستشوی رخت و ظروف زندانیان دیگر می‌کنم."

دستگیری هشت نفر به جرم توهین به مقدسات دینی

دادستان عمومی و انقلاب رفسنجان از شناسایی و دستگیری ۸ نفر که با استفاده از فضای مجازی مطالبی «توهین آمیز علیه مقدسات» منتشر کرده بودند، خبر داد.
به گزارش سایت دادگستری کل استان کرمان، حسین رئیسی‌نژاد افزود: "توهین به مقدسات دینی و ارزش‌های اسلامی، به سخره گرفتن اعتقادات مردم و درج مطالبی در توهین به پیامبر مکرم اسلام و ائمه طاهرین و انکار خدا از جمله مطالب منتشر شده این افراد است."
وی اظهار داشت: "از آنجا که این کار، باعث ایجاد نارضایتی و دل نگرانی در بین مردم شده بود، پیگیری موضوع در دستور کار قرار گرفت و با تلاش و رصد اطلاعاتی سربازان گمنان امام زمان، ۸ نفر در این رابطه شناسایی و دستگیر شدند."
دادستان رفسنجان خاطر نشان کرد: "این عده با انجام مراحل تحقیقات اولیه با صدور قرار بازداشت موقت به زندان معرفی شدند."

هجوم ماموران امنیتی به یکی از کلاس‌های دانشگاه بهاییان

ماموران امنیتی به کلاس درس دانشجویان بهایی محروم از تحصیل در کرج حمله کرده و از دانشجویان تعهد گرفتند دیگر در کلاس‌ها شرکت نکنند.
بنا به اطلاع گزارشگران هرانا، ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، بعد از ظهر روز گذشته چهارشنبه ۶ آذر ماه ماموران امنیتی به منزل یک شهروند بهایی در مهرشهر کرج به‌نام «شمیم شبرو» که در آن برای دانشجویان محروم از تحصیل بهایی کلاس درس برگزار می‌شد حمله کردند.
دانشجویان حاضر در کلاس که همگی بدلیل اعتقاد به دیانت بهایی از تحصیل محروم شده‌اند برای دوره کاردانی سال ۹۲ بصورت مخفیانه مشغول به تحصیل بودند.
یک منبع مطلع به گزارشگر هرانا گفت: «کلاس ما از ساعت ۱۲ ظهر تا ۳ بعد از ظهر بود و معین آبادی قرار بود برای ما تدریس کند. ماموران کمی پس از شروع کلاس با حکم قضایی بصورت وحشیانه‌ای وارد منزل شدند و پس از تفتیش بدنی تمام موبایل‌ها را ضبط نمودند.»
وی در ادامه گفت: «از ابتدا مامورین در حال فیلم برداری بودند و از همه دانشجویان عکس تکی و مشخصات گرفتند. مامورین همچنین از برخی تعهد گرفتند که دیگر در کلاس‌های مجازی شرکت نکنند. مامورین همچنین به ما گفتند که روز شنبه برای احضار به دادگاه با شما تماس خواهیم گرفت.»
این منبع در جواب این سئوال که هم‌اکنون چند دانشجوی محروم از تحصیل بهایی در ایران وجود دارد گفت: «این رقم را نمی‌توان به سادگی بیان کرد، ولی چیزی بیش از ۱۵۰۰ دانشجویی محروم از تحصیل بهایی در کشور وجود دارد و علی‌رغم سخنان آقای روحانی مبنی بر نبود دانشجوی محروم از تحصیل متاسفانه در کنکور سال جاری نیز بهاییان از شرکت در دانشگاه محروم شدند.»

دست‌کم یک متهم به قتل در کرمانشاه اعدام شد

شپیده دم سه‌شنبه دست‌کم یک زندانی متهم به قتل در زندان دیزل‌آباد کرمانشاه اعدام شد.
بنا به اطلاع گزارشگران هرانا، ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، سحرگاه روز سه شنبه ۵ آذر ماه احدالله محمودی زندانی ۴۵ ساله متهم به قتل عمد در زندان مرکزی کرمانشاه از طریق چوبه دار اعدام شد.
احدالله محمودی بیش از ۴ سال پیش به اتهام قتل عمد بازداشت و در دادگاه به قصاص نفس (اعدام) محکوم شده بود.
یک منبع مطلع به گزارشگر هرانا گفت: "از آنجایی که اسامی اعدام‌های مرتبط با قصاص از سوی هیچ مسئول یا رسانه‌ای اعلام نمی‌شود اخبار گوناگون و تایید نشده‌ای مبنی بر اینکه همراه این فرد تعداد دیگری نیز اعدام شده است در بین مردم شنیده می‌شود."

Wednesday, 27 November 2013

پنج تن دیگر از جمله دو زن در زندان بندر عباس اعدام شدند


 بامداد امروز پنج تن دیگر از جمله سه مرد و دو زن در زندان مرکزی بندر عباس اعدام شدند.
بنابه گزارش کمپین دفاع از زندانیان سیاسی و مدنی، بامداد امروز چهارشنبه ۰۶ آذر ۱۳۹۲ در زندان بندر عباس پنج نفر دیگر از جمله سه مرد و دو زن اعدام شدند.

تا اعلام این خبر هنوز نام و اتهام این پنج نفر معلوم نشده است.

گفتنی است که با روی کارآمدن دولت حسن روحاني انتظار می رفت که روند اعدامها در ايران کاهش يابد، اما در ماه های اخير رکوردهای تازه يی از شمار اعدامها در ايران به ثبت رسيده است. نهادهای بين المللی مدافع حقوق بشر از رژيم ايران خواسته اند که روند اعدامها را متوقف کند.
پنج تن دیگر از جمله دو زن در زندان بندر عباس اعدام شدند

بامداد امروز پنج تن دیگر از جمله سه مرد و دو زن در زندان مرکزی بندر عباس اعدام شدند.
بنابه گزارش کمپین دفاع از زندانیان سیاسی و مدنی، بامداد امروز چهارشنبه ۰۶ آذر ۱۳۹۲ در زندان بندر عباس پنج نفر دیگر از جمله سه مرد و دو زن اعدام شدند.
تا اعلام این خبر هنوز نام و اتهام این پنج نفر معلوم نشده است.
گفتنی است که با روی کارآمدن دولت حسن روحاني انتظار می رفت که روند اعدامها در ايران کاهش يابد، اما در ماه های اخير رکوردهای تازه يی از شمار اعدامها در ايران به ثبت رسيده است. نهادهای بين المللی مدافع حقوق بشر از رژيم ايران خواسته اند که روند اعدامها را متوقف کند.

وخامت وضعیت جسمی رضا شهابی در زندان اوین


رضا شهابی فعال کارگری در بند در پی بحران بیماری خود به بهداری زندان اوین منتقل شد.
بنا به اطلاع گزارشگران هرانا، ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، عصر شنبه ۲ آذر ماه رضا شهابی به‌دلیل کمر درد شدید و بی‌حسی پا‌ها بصورت اورژانسی به بهداری زندان اوین منتقل می‌شود.
یک منبع آگاه به گزارشگر هرانا گفت: "رضا شهابی دیگر قادر به راه رفتن نبود ولی در اعتراض به وضعیت اسماعیل برزگری که ۳۲مین روز اعتصاب غذای خود را پشت سر می‌گذاشت و عدم رسیدگی به وضعیت پزشکی و خواسته‌های وی و نیز محمد جراحی و شاهرخ زمانی قصد رفتن به بهداری را نداشت. زمانی که همبندیان رضا شهابی وی را به بهداری زندان منتقل کردند پزشک بهداری (آقای دکتر بحرینی) تنها به تزریق آمپول مسکن و کورتون اکتفا کرده و وی دوباره به بند ۳۵۰ منتقل می‌شود."
وی در مورد وضعیت فعلی رضا شهابی بیان داشت: "وی در وضعیت وخیمی به سر می‌برد. به طوریکه به هنگام راه رفتن به صورت دولا و لنگ لنگان و به سختی قادر به حرکت است."
این منبع در ادامه گفت: "سعید متین‌پور دیگر زندانی سیاسی زندان اوین که دچار انحراف ستون فقرات و دردهای مضمن کمر است تا کنون نه به مرخصی رفته و نه برای وضعیت جسمانی‌اش به مراکز درمانی اعزام گشته است."

۶۶ درصد بانوان قربانی خشونت در خانواده هستند


آمار ۶۶ درصدی خشونت زنان در ایران از ابتدای زندگی، بالابودن آمارخشونت علیه زنان در کردستان، معرفی اهواز به عنوان خشن‌ترین شهر، غفلت مسئولان وزارت بهداشت نسبت به خشونت، فقر ایران در موضع مددکاری و... از مهم‌ترین محورهای کارگاه آموزشی اورژانسهای درمانی در کار با قربانیان همسرآزاری بود.
به گزارش ابتکار، کارگاه آموزشی اورژانسهای درمانی و کار با قربانیان همسر آزاری همزمان با روز جهانی امحاء خشونت علیه زنان از سوی سازمان دفاع از قربانیان خشونت ظهر دوشنبه برگزار شد. در این کارگاه دکتر جعفر بوالهری روانپزشک و رئیس دانشکده علوم رفتاری و سلامت روان از بالا بودن خشونت خانواده در کردستان و سنندج خبر داد و گفت: در تحقیقات انجام شده میزان خشونت در میان خانواده‌های کردی به ۸۸ درصد می‌رسد که این خشونت‌ها علیه زنان است. وی با بیان اینکه برخی از این خشونت‌ها برگرفته از فرهنگ‌های قومی و قبیله است افزود: برخلاف تصور تهران نیز از جمله شهرهایی است که میزان خشونت هم در خانواده و هم علیه زنان بسیار زیاد است. بوالهری از اهواز به عنوان خشن‌ترین شهر نام برد و گفت: در نوع خشونت شهر اهواز در مصداق‌های خشونت علیه زنان به عنوان خشن‌ترین شهر شناخته شده است. خشونت‌هایی که‌گاه منجر به قتل و یا نقص عضو می‌شود.
در ادامه این کارگاه امیرحسین جلالی عضو هیات علمی دانشگاه علوم پزشکی با اعلام اینکه طرح ملی شیوع خشونت در استان‌ها ۱۰ سال طول کشید، گفت: دامنه و پیامدهای منفی خشونت تنها به شخص خشونت دیده بر نمی‌گردد بلکه همه افراد خانواده و جامعه را در بر می‌گیرد. بر اساس اعلام سازمان جهانی بهداشت کاهش خشونت خانگی از جمله اولویت‌ها است و کشور‌ها باید برای آن برنامه داشته باشند. همچنین برنامه ریزی به معنی اختصاص بودجه، آموزش و افزایش آگاهی عمومی است. وی با اشاره به تعریف خشونت در ابعاد جهانی تصریح کرد: تهدید، تمایل یا اقدام علیه خود یا دیگری، گروه یا جامعه که نتیجه‌اش آسیب جسمانی یا روانی برای فرد شود خشونت تلقی می‌شود. وی با اشاره به اینکه قربانی‌های خشونت تنها محدود به زن نمی‌شود ادامه داد: اما آمارهای جهانی بیشتر قربانیان خشونت را زن و کودک اعلام می‌کند.
این عضو هیات علمی دانشگاه علوم پزشکی به تحقیقات انجام شده در ایران اشاره کرد و گفت: خشونت‌های فیزیکی در ایران بیشتر شامل کودکان و زنان می‌شود و مرد‌ها بیشتر قربانی خشونت‌های روانی می‌شوند به این معنی که زن مثلاً به آن‌ها اجازه رفت و آمد با خانواده‌اش را نمی‌دهد. جلالی تصریح کرد: در تحقیق و طرح ملی که در سال ۸۳ در میان ۱۲ هزار و ۶۰۰ زن در ۲۸ مرکز استان انجام شد نشان داد که ۶۶. ۳ درصد از زنان از ابتدای زندگی درگیر خشونت هستند که از اینمان ۱۰. ۵ درصد خشونت‌های آن‌ها بسیار شدید بوده است. در این تحقیقات ۵۳ درصد از زنان خشونت را در یک سال ابتدایی ازدواج تجربه کرده‌اند.
به گفته وی از میان زنان تحقیق شده ۲۸. ۲ درصد خشونت فیزیک داشتند و ۱۹. ۲ درصد خشونت‌های فیزیکی آن‌ها مربوط به یک سال اول بوده است. همچنین برخلاف تصور که میزان خشونت در سال اول میزان بعد از تولد فرزند و دوره بارداری باید کم باشد اما در این زنان تحقیق شده خشونت در این دوره‌ها خارج از انتظار بوده است. نکته جالب توجه این است که این زنان همسر، خود، خانواده همسر و خانواده خود را از مهم‌ترین عوامل خشونت عنوان می‌کردند. جلالی به آمار سازمان جهانی بهداشت به خشونت علیه زنان اشاره کرد و گفت: در دنیا هر ۱۱ ثانیه یک زن مورد آزار قرار می‌گیرد و حتی بارداری نیز برای آن‌ها مصونیت ندارد. در آمریکا ۳۳ تا ۳۵ درصد زنان مورد خشونت قرار می‌گیرند.
مریم رسولیان روانپزشک و عضو هیات علمی دانشگاه علوم پزشکی ایران با بیان اینکه بسیاری از زنان ضعف در بیان مشکلات و خشونت‌های خود دارند گفت: باید به زن فرصت حرف زدن داده شود چرا که اکثر افرادی که مورد خشونت قرار می‌گیرند علاقمند به صحبت کردن با کسی بوده و دلشان می‌خواهد حس همدلی ایجاد شود بنابراین روان‌شناس باید به صورت کامل به زنان مراجعه کننده گوش فرا دهد. رسولیان ادامه داد: وقتی آمار خشونت در ایران بالاست به این معنی است که رفتارهای خشونت آمیز در حال تبدیل شدن به یک رفتار طبیعی است. بنابراین باید به هر نحو جلوی آن گرفته شود. وی با بیان اینکه در سقز و میناب بیشترین خشونت‌های روا شده به زنان در رابطه جنسی است اما مردان بیشتر اسیر خشونت روانی می‌شوند، تصریح کرد: زنان ما اگر خشونت فیزیکی نبینند خود را قربانی خشونت نمی‌دانند پس لازم است در گام نخست آگاهی زنان را بالا برده و آن‌ها را به حقوق خود آشنا کنیم. رسولیان تصریح کرد: تحقیقات نشان می‌دهد خشونت فیزیکی زنان نسبت به مردان بیشتر بوده اما از دیگر سو خشونت روانی مردان با توجه به محدودیت‌های اعمال شده از سوی زنان بیشتر است.

در پی اعدام ۱۰ مرد و یک زن در زندان قزل حصار، ۱۸۰۰ زندانی دست به اعتصاب زد

 

در پی اعدام ۱۰ مرد و یک زن در زندان قزل حصار، ۱۸۰۰ زندانی در واحد ۲ این زندان دست به اعتصاب غذا زدند.
بنا به اطلاع گزارشگران هرانا، ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، روز گذشته ۱۱ زندانی مرد از زندان قزل حصار و یک زندانی زن از زندان قرچک ورامین جهت اجرای حکم اعدام به سلول‌های انفرادی زندان قزل‌حصار منتقل شدند.
یکی از زندانیان زندان قزل حصار به گزارشگر هرانا گفت: «تمام زندانیانی که به سلول انفرادی منتقل شده بودند از واحد ۲ زندان که مختص زندانیان محکوم به اعدام است بوده و در پی انتقال همبندیانشان به سلول انفرادی، کلیه زندانیان این واحد دست به اعتصاب غذا زدند.»
وی در خصوص نحوه اعتصاب غذا گفت: «ما جیره غذای دولتی را دریافت نکردیم و غذایی که از فروشگاه تهیه کرده بودیم را به نگهبانی زندان تحویل دادیم.»
وی در خصوص خواست زندانیان اعتصاب کننده تصریح کرد: «در این واحد ۳ هزار زندانی زیر حکم اعدام بسر می‌برند. ما خواهان رسیدگی مجدد به اتهاماتمان و لغو حکم اعداممان هستیم.»
گفتنی است، سحرگاه روز جاری حکم اعدام ۱۰ تن از متهمین مرد و یک زن در این زندان به اجرا در آمد و یک نفر از زندانیانی که به سلول انفرادی منتقل شده بود به داخل بند خود بازگشت.
گزارشاتی نیز از پیوستن واحد‌های ۱ و ۴ به اعتصاب غذا بدست ما رسیده که تا لحظه تنظیم این خبر موفق به تایید آن نشده‌ایم.

Tuesday, 26 November 2013

انتقال حداقل ۱۱ زندانی به سلولهای انفرادی جهت اجرای حکم ضد بشری اعدام/ اسامـی




Photo: ‎انتقال حداقل ۱۱ زندانی به سلولهای انفرادی جهت اجرای حکم ضد بشری اعدام

https://www.facebook.com/zendani.siasi

بنا به گزارشات رسیده به «فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران» انتقال حداقل۱۱ زندانی زندان قزل حصار کرج به سلولهای انفرادی جهت اجرای حکم ضد بشری اعدام

صبح امروز دوشنبه ۴ آذرماه حداقل ۱۱ زندانی از واحد ۲ سالنهای۴،۳،۱ و۷ زندان قزل حصار کرج جهت اجرای حکم اعدام به سلولهای انفرادی انتقال یافتند. اسامی تعدادی از این زندانیان به قرار زیر می باشد:

۱ـ عبدالسلام خاتونی ۳۰ ساله از سالن ۱.وی مدت ۴ سال است که در زندان بسر می برد .

۲ـ رضا یزدان از سالن ۳

۳ـ معین یزدان پناه ۳۵ ساله از سالن ۳ .وی مدت ۲ سال است که در زندان بسر می برد.

۴ ـ ناصر فرح بخش ۳۸ ساله از سالن ۳. وی مدت ۳ سال است که زندانی است.

۵ـ حسین کریمیان ۴۵ ساله از سالن ۳ .وی مدت ۳ سال که در زندان بسر می برد.

۶-ـ فرشید قلی زاده ۲۳ ساله از سالن ۳. وی مدت ۲۰ ماه است که زندانی است .

۷-ـ فهروز کیانی ۳۴ ساله از سالن ۳ .وی به مدت ۱۹ ماه است که در زندان بسر می برد.

۸ـ احسان محمدپور ۳۲ ساله متاهل و دارای ۲ فرزند از سالن ۴ .وی مدت ۳ سال است که در زندان بسر می برد.

۸ـ میثم حاجی از سالن ۷


روز چهارشنبه ۲۹ آبانماه فردی بنام بازپرس عموزاده به یکی از زندانیان گفته بود که بعد از مذاکرات گروه ۵+۱  همه شما را اعدام خواهیم کرد.

همزمان تعداد زیادی از خانواده های این زندانیان  در اعتراض به قصد اجرای حکم اعدام عزیزانشان در مقابل زندان قزل حصار کرج تجمع کرده اند و خواستار توقف حکم اعدام عزیزانشان هستند.

ولی فقیه علی خامنه ای که در آستانه زهرخوردن هسته ای است به اعدمهای گروهی شدت بخشیده است .
فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران، به اجرا در آوردن اعدام های جمعی در زندانهای ولی فقیه را به عنوان جنایت علیه بشریت  محکوم می کند و از کمیسر عالی حقوق بشر و سایر مراجع بین المللی خواستار ارجاع پرونده جنایت علیه بشریت آخوند علی خامنه ای و سایر آخوندهای همدست وی به دادگاه جنایی بین المللی است.

فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران
۴ آذرماه ۹۲ برابر با ۲۵ نوامبر ۲۰۱۳


گزارش فوق به سازمانهای زیر ارسال گردید
کمیسر عالی حقوق بشر سازمان ملل متحد
گزارشگر ویژه حقوق بشر سازمان ملل متحد
گزارشگر ویژه اعدام سازمان ملل متحد
سازمان عفو بین الملل‎ 

بنا به گزارشات رسیده به «فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران» انتقال حداقل۱۱ زندانی زندان قزل حصار کرج به سلولهای انفرادی جهت اجرای حکم ضد بشری اعدام

صبح امروز دوشنبه ۴ آذرماه حداقل ۱۱ زندانی از واحد ۲ سالنهای۴،۳،۱ و۷ زندان قزل حصار کرج جهت اجرای حکم اعدام به سلولهای انفرادی انتقال یافتند. اسامی تعدادی از این زندانیان به قرار زیر می باشد:

۱ـ عبدالسلام خاتونی ۳۰ ساله از سالن ۱.وی مدت ۴ سال است که در زندان بسر می برد .

۲ـ رضا یزدان از سالن ۳

۳ـ معین یزدان پناه ۳۵ ساله از سالن ۳ .وی مدت ۲ سال است که در زندان بسر می برد.

۴ ـ ناصر فرح بخش ۳۸ ساله از سالن ۳. وی مدت ۳ سال است که زندانی است.

۵ـ حسین کریمیان ۴۵ ساله از سالن ۳ .وی مدت ۳ سال که در زندان بسر می برد.

۶-ـ فرشید قلی زاده ۲۳ ساله از سالن ۳. وی مدت ۲۰ ماه است که زندانی است .

۷-ـ فهروز کیانی ۳۴ ساله از سالن ۳ .وی به مدت ۱۹ ماه است که در زندان بسر می برد.

۸ـ احسان محمدپور ۳۲ ساله متاهل و دارای ۲ فرزند از سالن ۴ .وی مدت ۳ سال است که در زندان بسر می برد.

۸ـ میثم حاجی از سالن ۷


روز چهارشنبه ۲۹ آبانماه فردی بنام بازپرس عموزاده به یکی از زندانیان گفته بود که بعد از مذاکرات گروه ۵+۱ همه شما را اعدام خواهیم کرد.

همزمان تعداد زیادی از خانواده های این زندانیان در اعتراض به قصد اجرای حکم اعدام عزیزانشان در مقابل زندان قزل حصار کرج تجمع کرده اند و خواستار توقف حکم اعدام عزیزانشان هستند.

ولی فقیه علی خامنه ای که در آستانه زهرخوردن هسته ای است به اعدمهای گروهی شدت بخشیده است .
فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران، به اجرا در آوردن اعدام های جمعی در زندانهای ولی فقیه را به عنوان جنایت علیه بشریت محکوم می کند و از کمیسر عالی حقوق بشر و سایر مراجع بین المللی خواستار ارجاع پرونده جنایت علیه بشریت آخوند علی خامنه ای و سایر آخوندهای همدست وی به دادگاه جنایی بین المللی است.

فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران
۴ آذرماه ۹۲ برابر با ۲۵ نوامبر ۲۰۱۳


گزارش فوق به سازمانهای زیر ارسال گردید
کمیسر عالی حقوق بشر سازمان ملل متحد
گزارشگر ویژه حقوق بشر سازمان ملل متحد
گزارشگر ویژه اعدام سازمان ملل متحد
سازمان عفو بین الملل

Saturday, 23 November 2013

وضعیت وخیم محمد سیف زاده در زندان

وضعیت وخیم محمد سیف زاده در زندان
 
 
 
 
در حالی‌ که پزشکان معتقد هستند باید هرچه سریعتر محمد سیف زاده، وکیل زندانی ،به محیطی‌ به دور از استرس و نزدیک به مرکز درمانی نگهداری شود هنوز مسوولان هیچ واکنشی نسبت به وضعیت این زندانی بیمار نشان نداده اند.
گفته می‌‌شود سیف زاده که به درخواست خودش و به خاطر حمایت از دیگر زندانیان از بیمارستان به زندان برگشته است ، ناراحتی قلبی وخیمی دارد ضمن اینکه چشمان او نیز نیاز به معالجه دارد.
خبرگزاری هرانا نیز امروز گزارش داد ایرج محمدی زندانی سیاسی زندان مرکزی زاهدان به دلیل وخامت شرایط جسمی به صورت اورژانس به بیمارستان خارج از زندان منتقل شد.
ایرج محمدی از سوی دادگاه نظامی به تحمل ۱۰ سال زندان محکوم شده است و تا کنون ۵ سال از حبس خود را پشت سر گذاشته است. دیروز هم  از تهران خبر رسید که از حضور مردم در مراسم سالگرد داریوش و پروانه فروهر جلوگیری شد و به جز اقوام نزدیک به دیگران اجازه شرکت در این مراسم داده نشد.
از نزدیکان میرحسین موسوی نقل شده است که حسن روحانی رئیس جمهوری ایران که وعده پیگیری آزادی رهبران جنبش سبز و دیگر زندانیان سیاسی را داده بود در ارتباط با پرونده موسوی و رهنورد گفته است  که از دست او کاری ساخته نیست، اگرچه خبرهای دیگر حکایت از این دارد که پشت پرده، مذاکراتی برای روشن شدن تکلیف این افراد و همچنین مهدی کروبی در جریان است.
پیش از این محمد خاتمی، رئیس جمهور پیشین ایران گفته بود طبق اخبار موثق قرار بود این افراد همزمان با عید غدیر خم از حصر آزاد شوند اما نمی‌‌داند چه شد که این اتفاق رخ نداد.

انتقال فرهنگ پورمنصوری به انفرادی پس از ضرب و شتم

فرهنگ پورمنصور بعد از ۴ روز اعتصاب غذا توام با گچ گرفتن سر توسط چند تن از مسئولین مورد ضرب و شتم قرار گرفت و به سلول انفرادی منتقل شد.
بنا به اطلاع گزارشگران هرانا، ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، شهرام پورمنصوری زندانی امنیتی بند ۴ زندان رجایی شهر کرج از روز سه‌شنبه ۲۸ آبان ماه دست به اعتصاب غذا زد و برای رسیدگی به خواسته‌هایش سر خود را گچ گرفت.
یکی از زندانیان زندان رجایی شهر کرج به گزارشگر هرانا گفت: "فرهنگ پورمنصوری از چهار روز پیش در اعتراض به برخی مسائل صنفی خود و اینکه مدت نزدیک به ۱۴ سال از مرخصی محروم بوده است دست به اعتصاب غذا زد و کله خود را گچ گرفت. صبح امروز (شنبه) ریاست زندان مردانی به همراه چند تن از مدیرات بنامهای آقایی، بای و امیریان فرهنگ پورمنصوری را به همراه برادرش شهرام به انفرادی‌های اندرزگاه ۵ منتقل می‌کنند. در اندرزگاه ۵ فرهنگ پورمنصوری را رئیس اندرزگاه (حسن آخریان) برهنه کرده، دست‌بند و پابند می‌کنند و مورد ضرب و شتم قرار داده و گچ سر وی را نیز می‌شکنند. شهرام بعد از ساعتی به داخل سالن ۱۲ بازمیگردد و فرهنگ هم اکنون بصورت برهنه و با دست‌بند و پابند در سلول انفرادی نگهداری می‌شود."
فرهنگ پورمنصوری که بیش از ۱۳ سال است در زندان بسر می‌برد، متهم به هواپیماربایی در مسیر اهواز به بندرعباس است.
این هواپیماربایی که بعد‌ها به موضوع فیلم مشهوری از کارگردان صاحب نام ایرانی (ابراهیم حاتمی‌کیا)، تبدیل شد؛ بنا به اعتراف بازداشت‌شدگان، به دلیل فقر مالی و شرایط نامناسب زندگی صورت گرفته بود.
دادگاه، فرهنگ پورمنصوری برادر وی شهرام پورمنصوری را به همراه داماد خانواده خالد حردانی به اعدام محکوم کرد که این حکم با یک درجه تخفیف به حبس ابد تبدیل شد.
رسول حردانی، برادر خالد حردانی و دیگر متهم پرونده در‌‌‌‌ همان دادگاه به حبس ابد محکوم شد.
گفتنی است، شهرام پورمنصوری، فرهنگ پورمنصوری و رسول حردانی هر سه هنگام بازداشت زیر ۱۸ سال سن داشتند.

حکم اعدام شش نفر از متهمان به قاچاق مواد مخدر اجرا شد

سپیده دم روز پنج شنبه ۳۰ آبان ماه۱۳۹۲ حکم اعدام ۶ نفر از متهمان به قاچاق مواد مخدر در زندان مرکزی یزد اجرا گردید.
به گزارش روابط عمومی دادگستری کل استان یزد محکوم علیه "عبدالعزیز- ع" به اتهام مشارکت در حمل و نگهداری مقدار ۱۸ کیلو تریاک و حمل و نگهداری ده کیلو کراک و اعتیاد به تریاک به موجب دادنامه صادره از دادگاه انقلاب اسلامی ابرکوه به اعدام محکوم گردیده بود.
همچنین محکوم علیه "سعید- ب" به اتهام حمل و نگهداری ۵۲ کیلوگرم مواد مخدر حاوی ترکیبات مرفین به موجب دادنامه صادره از دادگاه انقلاب یزد به اعدام محکوم شده بود.
محکوم علیه دیگری به نام "سیروس- س" نیز به اتهام مشارکت در حمل و نگهداری ۳۰۶ کیلوگرم هروئین فشرده و استعمال تریاک به موجب دادنامه صادره از سوی دادگاه انقلاب یزد به اعدام محکوم گردیده بود.
همچنین محکوم علیه "ابوالفضل – الف" به اتهام نگهداری یک کیلوگرم هروئین دستگیر و به موجب دادنامه صادره از دادگاه انقلاب یزد به اعدام محکوم گردیده بود.
خانم‌ها "الف- الف" و "ر- ع" نیز به اتهام مشارکت در حمل و نگهداری ۳۱ کیلوگرم هروئین فشرده دستگیر و به موجب دادنامه صادره از دادگاه انقلاب اسلامی یزد به اعدام محکوم و حکم آن‌ها اجرا گردید.
لازم به ذکر است که درخواست عفو آن‌ها از سوی کمیسیون عفو قوه قضائیه رد و حکم صادره علیه آن‌ها نیز از سوی دادستانی کل کشور تأیید و تنفیذ گردیده بود که با رعایت کلیه تشریفات قانونی و شرعی اجرا گردید.

یکی از زندانیان سیاسی بند ۳۵۰ دست به اعتصاب غذا زد

http://hra-news.org/images/stories/new/M/m.h.yp.seyfi.jpg

 محمد حسن یوسف ‌پورسیفی زندانی سیاسی بند ٣۵٠ به نشانه اعتراض به عدم پیگیری وضعیت درمانی خود دست به اعتصاب غذای نامحدود زد.
بنا به اطلاع گزارشگران هرانا، ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، یوسف پورسیفی فعال حقوق بشر و کودکان کار و مسئول سابق واحد جذب و معرفی مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران روز جمعه اول آذر ماه اعتصاب غذای خود را اعلام کرده است.
این زندانی سیاسی دچار عارضه جدی اختلال در شبکه هر دو چشم است و پزشکان متخصص حدت بینایی وی را چهار دهم اعلام کرده‌اند.
از آن‌رو که بیماری وی بدلیل اهمال در درمان در زندان اوین دیگر قابل درمان نیست، یکی از مسئولین اجرای احکام زندان اوین به این زندانی اعلام کرده است که در صورت شکایت از زندان احتمال پرداخت دیه ٩٠ میلیون تومانی از سوی زندان وجود دارد.
این ادعا در حالی مطرح شده است که اکنون چندین ماه است بهداری اوین به دلیل نداشتن کیت‌های آزمایشگاهی، بخش آزمایش خود را به حال تعلیق در آورده است و علت آنرا نداشتن بودجه مالی اعلام کرده است.
یوسف پورسیفی که دچار مشکل دیسک کمر و فشار خون بالا و ضربان نامنظم قلب است، یکبار بطور اورژانسی به بیمارستان مدرس منتقل شده است.
به رغم اینکه پزشکان دستور بستری شدن وی را صادر کرده بودند، نبود مجوز بستری از سوی دادستانی موجب بازگراداندن وی به زندان شد و مسئولین زندان از اعزام مجدد او خودداری کردند.
از سوی پزشکان عمومی بند ٣۵٠ توصیه شده است تا این زندانی سیاسی از سوی پزشک مغز و اعصاب ویزیت شود که پزشک مذکور نیز الان حدود ٧ ماه است بدلیل اختلافات مالی به زندان نیامده است.
در هفته پیش مسئولان زندان اوین به این زندانی قول مساعد داده بودند که به وضعیت وی رسیدگی کنند که تعلل در ایفای عهد موجب شد تا محمد حسین یوسفی ‌پورسیفی دست به اعتصاب غذا زند.
این زندانی در سال ٩٠ توسط اطلاعات سپاه دستگیر شده و از سوی شعبه ١۵ دادگاه انقلاب به تحمل ۵ سال و ۶ ماه حبس تعزیری محکوم شده است.

بیستمین روز اعتصاب غذای زندانیان عقیدتی قزل‌حصار


اعتصاب غذای شش تن از زندانیان عقیدتی اعتصاب کننده در زندان قزل حصار وخیم گزارش شده است. یکی از زندانیان عادی بدلیل ارتباط با ایشان مورد ضرب و شتم قرار گرفت.
بنا به اطلاع گزارشگران هرانا، ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، این زندانیان عقیدتی اهل سنت محکوم به اعدام که از سلول انفرادی به بند خدمات منتقل شده اند از سوی مسئولین تحت فشار قرار دارند و سایر زندانیان از ارتباط با ایشان منع شده اند.
یک منبع مطلع به گزارشگر هرانا گفت: "حامد احمدی، کمال ملایی، جمشید دهقانی، جهانگیر دهقانی، صدیق محمدی و سیدهادی حسینی که در اعتراض به حکم اعدامشان و مسائل صنفی خود دست به اعتصاب زده اند دو روز پیش توسط پزشک زندان مورد ویزیت قرار گرفته و پزشک برایشان سرم غذایی تجویز کرد. اما ایشان از دریافت سرم غذایی امتناع کرده و خواهان ادامه اعتصاب غذای خود شده اند. هم اکنون وضعیت جسمی جمشید دهقانی و حامد احمدی بسیار وخیم است."
وی در خصوص وضعیت سیدهادی حسینی که از سایر زندانیان جدا شده بود گفت: "سیدهادی حسینی دیگر زندانی عقیدتی اهل سنت نیز به بند خدمات منتقل شده و شب گذشته دچار تشنج شده بود. وی هم همچنان در اعتصاب غذا بسر میبرد."
این منبع در پایان خاطرنشان کرد: "مسئولین ارتباط زندانیان عادی را با زندانیان عقیدتی منع کرده اند و دو روز پیش که وضع جسمی زندانیان بد شده بود و یکی از ایشان از حال رفت، یک زندانی عادی بنام (کورش زردویی) قصد کمک به ایشان را داشت و به همین علت توسط زندان‌بانان مورد ضرب و شتم قرار گرفت."

انتقال شاهین دادخواه به سلول انفرادی بند سپاه

شاهین دادخواه دیپلمات پیشین و زندانی سیاسی بند ۳۵۰ از چهار روز پیش به سلول‌های بند ۲- الف سپاه در اوین منتقل شده است.
بنا به اطلاع گزارشگران هرانا، ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، شاهین دادخواه روز سه‌شنبه ۲۸ آبان ماه سال جاری از بند ۳۵۰ اوین به سلول انفرادی در بند ۲- الف سپاه منتقل و تا این لحظه از سرنوشت وی هیچ‌گونه اطلاعی در دست نیست.
یکی از نزدیکان وی به گزارشگر هرانا گفت: "این زندانی سیاسی را پس از نگارش نامه‌ای در خصوص مذاکرات هسته‌ای به سلول انفرادی بند سپاه منتقل شده است."
گفتنی است دکتر شاهین دادخواه متولد ۱۳۵۰ کار‌شناس سیاسی امنیتی کشورهای خاورمیانه است که لیسانس خود را از دانشگاه ناپل ایتالیا، فوق لیسانس از داشگاه بیکنت ترکیه آنکارا و نهایتا دکترای خود را در رشته روابط بین الملل از دانشگاه مادرید اسپانیا دریافت کرده است.
وی که در سمت مشاور در شورای عالی امنیت ملی و جزو اعضا مذاکره کننده هسته‌ای تیم حسن روحانی مشغول به کار بوده است، سابقه شرکت در مذاکرات ایران امریکا در افغانستان، شرکت در مذاکرات سه جانبه ایران عراق امریکا در سال ۸۸ به سرپرستی کاظم قمی سفیر ایران در عراق و همکاری با مرکز مطالعات استراتژیک را در کارنامه دارد.

گزارشی تکان دهنده از بازداشتگاه کهریزک:




مجرمان خطرناک.. در دست شویی به یک پیرمرد مجرمی به نام بابا علی تجاوز می‌کردند/روح الامینی که بر اثر ضربات زیاد، زخم‌های کمرش عفونت کرده بود …شب‌ها ایستاده می‌خوابید

در پی رفع اتهام فرمانده کل نیروی انتظامی از موضوع بازداشتگاه کهریزک، یکی از بازداشت شدگان حوادث بعد از انتخابات در بازداشتگاه کهریزک، ضمن انتقاد شدید از فرمانده کل ناجا، گزارشی تکان دهنده از دوران بازداشت خود در کهریزک و رفتار ماموران انتظامی با جوانان بازداشتی را منتشر کرده است. همزمان خانواده های شهدای عاشورای همان سال نیز، ادعاهای اخیر فرمانده ناجا را رد کردند.

به گزارش رسانه ها، سردار اسماعیل احمدی مقدم، فرمانده کل نیروی انتظامی، چند روز قبل طی مصاحبه ای ضمن قبول موضوع بازداشتگاه کهریزک، اعزام متهمان و معترضان حوادث بعد از انتخابات به آن بازداشتگاه را متوجه سعید مرتضوی، دادستان سابق و برکنار شدۀ تهران دانست و نیز ادعا کرد که خودروی انتظامی از روی یک نفر رد شد، که از خانواده وی هم دلجویی گردید.

مسعود علیزاده، از قربانبان و بازداشت شدگان در آن بازداشتگاه مخوف، طی واکنشی به اظهارات دیرهنگام مقام ارشد انتظامی، در فیسبوک خود بخشی از شرح ماوقع کهریزک را چنین نوشته است:

آقای احمدی مقدم، درست است سعید مرتضوی ما را به «بازداشتگاه کهریزک» اعزام کرد، ولی برخورد نیروی انتظامی در «بازداشتگاه کهریزک» با ما وحشیانه بود، آقای احمدی مقدم جوری حرف می‌زنید که انگار نیروی انتطامی در حوادث تلخ «بازداشتگاه کهریزک» نقشی نداشت، و مقصر اصلی سعید مرتضوی است.

گزارش زیر را بخوانید و ببنید نیروی انتظامی چه رفتار وحشیانه‌ای با بازداشتی‌های کهریزک داشت….

روز ۱۹ تیر بود بازپرس حیدری فر در حیاط پلیس پیشگیری به ما گفته بود اگر تا اخر تابستان زنده از بازداشتگاه کهریزک بیرون آمدید تازه بگویید کهریزک کجاست!!! همه در استرس بودیم که کهریزک کجاست که قرار است تا اخر تابستان از آنجا زنده بیرون نیاییم!!!

وارد بیابان‌های کهریزک شدیم. همه در شک بودیم و نگران، ایا تا اخر تابستان زنده از کهریزک بیرون می‌‌آیم!!! حدود یک ساعتی پشت درب بازداشتگاه کهریزک بودیم… مسئولین بازداشتگاه کهریزک بخاطر کمبود جا ما را پذیرش نمی‌کردند.. سعید مرتضوی به فرماندهی نیروی انتظامی فشار می‌اورد که بازداشتی‌ها را باید پذیرش کنید… بعد از یک ساعت پذیرش شدیم… وارد بازداشتگاه کهریزک شدیم… همه ما‌ها حس بدی داشیم… از درو دیوار‌های بازداشتگاه صدای ضجه ادم‌ها به گوش می‌رسید… از بچه ۱۷ ساله تا پیر مرد ۶۰ ساله را برهنه کردند… فقط بخاطر اینکه شپش لای درز لباس‌های ما نرود و با خود وسیله‌ای به داخل قرنطنیه یک نبریم… حدود ۳ الی چهار ساعت طول کشید تا همه دوستانمان برهنه شوند… همه از اینکه در جلوی یکدیگر برهنه می‌شدیم شرمگین و ناراحت بودیم… عینک افراد عینکی را به زور گرفتند از جمله (محمد کامرانی، محسن روح الامینی) و هر چی التماس کردند عینک‌ها را پس ندادند… از داخل قرنطینه یک و دو صدای مجرمان خطرناک می‌امد و همه ما ترسیده بودیم که اینجا کجاست؟؟؟ وقتی یکی از دوستانمان از افسر نگهبان پرسید اینجا کجاست؟ گفت اینجا اخر دنیا است… اینجا خدا هم انتن نمی‌دهد… تازه فهمیدم وارد چه جهنمی شدیم… امیر جوادی فر از روز اول حال خوبی نداشت… بدنش زخمی بود و دنده‌هایش و فکش شکسته بود…. از ساعت ۴ بعداظهر تا شب ساعت ۱۰ در حیاط نشستیم… هوا خیلی گرم بود و همه تشنه بودیم ولی خبری از آب نبود… در‌‌ همان روز چند نفر از دوستانمان بخاطر اعتراض به وضعیت بازداشتگاه کتک خوردند… همه از ترس داشتیم سکته می‌کردیم… و همه در شوک بودیم… وارد قرنطینه یک شدیم که حدود ۱۳۶ نفر بودیم… مساحت قرنطینه خیلی کوچک بود که حدود ۶۰ متر مکعب بود… قرنطینه یک فاقد آب، تهویه، وسایل گرم کننده و خنک کننده، هرگونه کف پوش، موکت و تخت خواب، نور کافی، سرویس بهداشتی قابل استفاده و حمام بود…

حدود یک ساعت گذشت ۳۰ الی ۳۵ نفر از مجرمان خطرناک را از قرنطینه ۲ وارد قرنطینه ما کردند… با این حال که حتی جا برای نشستن خودمان هم نبود… تصورش هم سخت است که حدود ۱۷۰ نفر در مساحت ۶۰ متری باشیم… نشستن که سهل است، حتی جا برای نفس کشیدن هم نبود…. خواب به چشم‌هایمان نمی‌امد ولی خوب جایی هم برای خواب نبود… استرس زنده بیرون امدن از کهریزک یک لحظه از ما غافل نمی‌شد… همه به فکر این بودیم که بر خانواده‌های ما چه می‌گذرد… چون کسی از خانواده‌ها از ما خبری نداشت… که ایا زنده‌ایم!!! این افکار تا صبح گریبان گیر ما بود….

صبح روز ۲۰ تیر بود همه از شدت غم و اندوه در بازداشتگاه کهریزک شب را نخوابیده بودیم… حتی یک کف دست نان و یک پنجم سیب زمینی را هم شب قبل برای غذا به ما نداده بودند… از شدت ناراحتی یادمان رفته بود که شب قبل به ما شام نداده بودند و گرسنه هستیم… ساعت ۱۰ صبح بود مجرمان خطرناک همه از شدت گرما برهنه بودند و در دست شویی به یک پیرمرد مجرمی به نام بابا علی تجاوز می‌کردند و این عمل مجرمان برای ما وحشت آور و ناراحت کننده بود… بیشتر دوستان دست شویی داشتند ولی شرم و حیا اجازه نمی‌داد تا به دستشویی بروند… هوا داشت گرم‌تر می‌شد و همه ما بی‌تاب‌تر می‌شدیم. حدود ساعت ۱۱ صبح بود که چند نفر از مجرمان خطرناک پشت درب قرنطینه یک با لوله‌های پی بی‌سی ایستاده بودند و به ما گفتند تا ۳ شماره می‌شماریم باید به حیاط برویم… وقتی از درب قرنطینه خارج می‌شدیم با لوله پی بی‌سی بر سر و صورت ما می‌زدند. وارد حیاط بازداتشگاه کهریزک شدیم و همگی پا برهنه بر کف اسفالت داغ سوزان برای آمارگیری نشستیم… تمام پا‌هایمان از شدت گرمای آسفالت می‌سوخت ولی نمی‌توانسیم اعتراض کنیم… هر کسی اعتراض می‌کرد به بیرون از صف برده می‌شد و به شدت با لوله پی وی سی کتک می‌خورد… حدود ۱۵ دقیقه از آمار گیری گذشت و شکنجه‌ها بیشتر می‌شد. افسر نگهبان محمدیان دستور داد در آفتاب سوزان بر کف حیاط کهریزک چهار دست پا راه برویم… باورش برایمان خیلی سخت بود که به کدامین گناه باید شکنجه شویم… ولی مجبور بودیم تن به شکنجه دهیم… همه چهار دست پا می‌رفتیم از بچه ۱۷ ساله تا پیر مرد ۶۰ ساله… کف دست‌هایمان و زانو‌هایمان از شدت گرمای آسفالت سوخته بود و آن زخم‌ها بیشتر و بیشتر می‌شد… من چون از قبل پایم شکسته بود نتوانستم چهار دست پا راه بروم و استوار محمدیان گفت کسانی که نمی‌توانند چهار دست پا راه بروند باید حدود ۵ ضربه بر کفت دست‌هایشان لوله پی بی‌سی بزنم. من و چند نفر که چهار دست پا نمی‌توانستیم برویم حدود ۵ ضربه بر کف دست‌هایمان زد… آنقدر محکم زد از دست کف‌هایمان خون آمد.. استوار محمدیان از نظر من یک بیمار روانی بود و هیج رحمی نداشت… همه گرسنه و بی‌جان در داخل حیاط در آن افتاب سوزان شکنجه شدیم… دیگر هیچ طاقتی نداشتیم ولی مجبور بودیم طاقت بیاوریم. افسر نگهبان در سر صف یک شعار می‌داد که باید با صدای بلند آن را فریاد می‌زدیم… اینجا کجاست؟؟ کهریزک… کهریزک کجاست؟؟؟ اخر دنیا… از غدا راضی هستید؟؟ بله قریان؟؟؟ ادم شدید؟؟؟ بله قریان… باید انقدر این جمله‌ها را فریاد می‌زدیم تا دیوار‌های کهریزک به لرزه بیفتد. بعد از شکنجه همه بی‌جان بودیم و باز با کتک وارد قرنطینه یک شدیم… حدود یک ساعتی گذشت… همه از درد داشتیم ناله می‌کردیم… امیر جوادی فر حالش داشت بر اثر جراحت‌هایش بد‌تر می‌شد… بعد از ۲۴ ساعت گرسنگی ناهار اوردند… ناهار یک عدد کف دست نان و یک پنجم سیب زمینی بود که مجرمان خطر ناک با دست‌های آلوده بین ما تقسیم می‌کردند… برای اینکه زنده بمانیم مجبور بودیم آن غذای کم را بخوریم… خیلی‌ها نخوردند… مجرمان خطرناک از شدت گرسنگی‌‌ همان یک کف دست نان و سیب زمینی هم از ما می‌گرفتند و می‌خوردند. از شدت گرما مرتب باید از آب چاه می‌خوردیم آبی که تصفیه نشده بود و بوی لجن می‌داد… در بازدشتگاه کهریزک سه عدد شیشه نوشابه خالی وجود داشت و باید در درون آن‌ها اب می‌خوردیم… ظرف آب‌ها خیلی کثیف بود و از دست شویی آورده بودند… ولی برای زنده ماندن مجبور بودیم دست به هر کاری بزنیم تا زنده بمایم… هوا در قرنطینه داشت گرم‌تر از قبل می‌شد و زخم‌هایمان بر اثر کثیفی داشت عفونت می‌کرد…

از شدت گرما نفس کشیدن برایمان داشت سخت‌تر می‌شد و هوای آزاد برایمان آرزو شده بود. هر یک ساعت برایمان روز‌ها می‌گذشت… پیش خود فکر می‌کردم در کهریزک ساعت ایستاده است… شب شد و همه بی‌تاب و همه به فکر اینکه ایا زنده از اینحا بیرون می‌رویم… شب‌های کهریزک خیلی دلگیر بود و هر شب برایمان سال‌ها می‌گذشت… افسر نگهبان دستور داد تا دود موتور خانه را که برق بازادشتگاه کهریزک را تامین می‌کرد را از دریچه‌ای به داخل بازداشتگاه بفرستند… و این کار توسط سرباز‌ها انجام شد… دیگر نفس کشیدن برایمان خیلی سخت شده بود… دود داخل بازداشتگاه را گرفته بود و چشم‌هایمان از شدت دود می‌سوخت… خدایا اینجا واقعن آخر دنیا است… گویی اینجا نفس کشیدن هم جرم است…

روز بیست و یک تیر ماه بود… تن‌هامان از شدت زخم‌هایمان عفونت کرده بود و نفس کشیدن برایمان لحظه به لحظه سخت‌تر می‌شد، و صدای ناله‌های هم بندی‌هایمان بلند‌تر و بلند‌تر می‌شد. نگاهی به چهرهٔ خستهٔ امیر انداختم، و می‌دیدم که چقدر نفس کشیدن برای او سخت‌تر از همه‌مان شده است… همه نگران و نا‌امید… چند تن از مجرمان بازداشتگاه کهریزک برگه‌های دعای زیارت عاشورا را دادند، یکی از دوستان که صدای خوبی داشت شروع به خواندن آن کرد و در طول خواندن زیارت عاشورا همه‌مان گریه می‌کردیم، در‌‌ همان لحظات بود که از دریچه‌ای به داخل قرنطینه دود گازوییل وارد کردند فقط به جرم خواندن زیارت عاشورا… شاید هم به خاطر سوزی که در صدایمان بود… افسر نگهبان بعد از خواندن زیارت عاشورا دستور داد که ما را به داخل حیاط منتقل کنند، هوا بسیار گرم بود و ما در زیر آن آفتاب سوزان احساس خوشایندی داشتیم و برایمان در برابر آن هوای آلودهٔ قرنطینه حکم بهشت را داشت… پای برهنه، تشنه و بی‌جان در آن جهنم احساس بهشتی می‌کردیم… ما را به قرنطینه برگرداندند در حالیکه آنجا را سم پاشی کرده بودند بخاطر وجود شپش و گال زیادی که در آنجا بود. در ان هوای آلوده و مسموم حدود پنجاه نفر از هم بندی‌هامان از هوش رفتند… محمد کامرانی و امیر جوادی فر هم جزو آن‌ها بودند…

دیگر راه نفس کشیدن ما بسته‌تر می‌شد. باور آن جهنم داشت لحظه به لحظه پر رنگ‌تر می‌شد و ما می‌دیدیم که آن‌ها دارند جان می‌سپارند، انقدر تصویر سخت و زجر دهنده‌ای بود که همه فریاد می‌زدیم و از مامورین می‌خواستیم که در‌ها را باز کنند و ما را به حیاط ببرند حتی در این میان مجرمان بازداشتگاه هم با ما همراهی می‌کردند ولی آن‌ها بی‌توجه بودند و بعد از یک ساعت در را باز کردند… ما هر کدام آنهایی که را که از هوش رفته بودند بغل گرفته بودیم و به بیرون از آنجا می‌بردیم و تنها جایی که می‌شد آن‌ها را بگذاریم تا نفسشان بازگردد‌‌ همان جهنمی بود که برایمان رنگ بهشت گرفته بود بر روی آسفالتی داغ و سوزان. و دوباره به جای قبلیمان برگشتیم… از جهنمی به جهنم دیگر!

در آن شب، صدای ناله بود و بس!… استوار خمس آبادی ۱۲ نفر از بازداشتی‌های روز ۱۸ تیر که در قفس نگهداری می‌شدند را به بیرون از حیاط آورده بود و داشت آمار گیری می‌کرد او به محمد کرمی، وکیل بند بازداشتگاه کهریزک دستور داد چند نفر از بچه‌های قرنطینه یک را بیرون بیاورند تا آن‌ها را کتک بزنند که به قولشان درس عبرتی شود برای دیگران که بفهمند «کهریزک کجاست!»…

من بعد از چند روز می‌خواستم بخوابم که در‌‌ همان لحظه یکی از هم بندان خواهش کرد که من نیم ساعت از جایم بلند شوم و او کمی جای من دراز بکشد و کمی بخوابد، دلم براش سوخت چون می‌دانستم ۳ روز است که نخوابیده، من از جایم بلند شدم… رفتم به سمت دستشویی برای خوردن آب، که محمد کرمی داخل قرنطینه یک آمد و از میان آن همه آدم سامان مهامی و احمد بلوچی را بیرون کشید و بعد نگاهش به من افتاد که جلوی دستشویی ایستاده بودم، صدایم زد: «تو هم بیا بیرون…» من می‌دانستم بروم بیرون کتک بدی خواهم خورد، گوشه‌ای نشستم تا من را از یاد ببرد ولی او دوباره وارد قرنطینهٔ یک شد و به زور کتک به همراه دو نفر دیگر من را از قرنطینه بیرون برد و خمس آبادی شروع کرد به زدن من با لولهٔ پی وی سی که حدود بیست دقیقه طول کشید….

بعد محمد کرمی به همراه دو نفر به من پابندهای آهنی زدند و من را از یک میلهٔ آهنی آویزان کردند، دیدم سامان مهامی و احمد بلوچی هم آویزان هستند…

پابند‌ها آنقدر تیز بودند که وقتی آویزان شدم، از مچ پا‌هایم خون می‌آمد…

بعد استوار خمس آبادی با استوار گنج بخش شروع کردند، هر دو شروع کردند به زدن من با‌‌ همان لولهٔ پی بی‌سی، می‌گفتند باید بلند داد بزنی گه خوردی، من نمی‌توانستم آن را بگویم و تنها سکوت کرده بودم… صدای بچه‌ها را می‌شنیدم که بلند صلوات می‌فرستادند تا شاید آن‌ها از کتک زدن من دست بردارند ولی آن‌ها همچنان ادامه می‌دادند، دیگر آنقدر زدند که مجبور شدم این جمله را بگویم… و پیوسته تکرار می‌کردم… دهانم خشک شده بود… فکر می‌کردم که تمام این‌ها را دارم خواب می‌بینم، سخت و باور ناپذیر بود… اما واقعیت داشت، تمام آن درد‌ها و فریاد‌هایم واقعیت داشت…

بعد از بیست دقیقه مرا پایین آوردند… در شوک بودم… چند تن از مجرمان مرا به داخل قرنطینه بردند، سپس یکی دو نفر از هم بندیان من را به دست شویی بردند تا روی صورتم آب بریزند و زخم‌هایم را بشویند که در‌‌ همان لحظه استوار خمس آبادی یک قفل کتابی به محمد کرمی داد تا دوباره من را بزنند…

محمد کرمی وارد دستشویی شد و شروع کرد با قفل بر سر و صورت من کوبیدن و من یک لحظه از حال رفتم و تمام سر و دهنم خونی شده بود، او من را از شلوارم می‌گرفت و بلند می‌کرد و محکم بر زمین می‌کوبید، کم کم شلوارم پاره شد و دیگر کاملا برهنه بودم، و برهنگیم در میان آن همه فشار و درد، درد بزرگ دیگری بود که مدام از ذهنم می‌گذشت… بعد از آن روی گردنم ایستاد و با پا‌هایش محکم فشار می‌داد تا مرا خفه کند، حدود سه چهار دقیقه طول کشید… خفگی را کاملا احساس کردم، بی‌نفسی، و به تدریج بی‌زمانی… انگار همه چیز برایم بی‌رنگ می‌شد و مقابل چشم‌هایم نقطه روشنی داشت بزرگ و بزرگ‌تر می‌شد… مثل مرگ بود… خود مرگ بود!

دیگر از حال رفته بودم، و محمد کرمی که فکر کرده بود دیگر من مرده‌ام، پا‌هایش را از روی گردنم برداشت… بعد از دقایقی نفسم برگشت و به هوش آمدم… سپس هم بندانم من را به داخل قرنطینه بردند. آن شب حال خوبی نداشتم و تا صبح کابوس می‌دیدم… انگار خودم نبودم… انگار مرده بودم!

فردای آن روز با بدنی پر از درد از خوابی سرد و سیاه بیدار شدم، زخم‌هایم عفونت کرده بود، و تنم ناگزیر در انتظار شکنجه‌های روز دیگری، بر زمین ِ سخت کهریزک، بی‌جان افتاده بود… در انتظار روز چهارم…

صبح روز چهارم بود… همگی از شدت گرسنگی بی‌حال و بی‌انرژی بودیم و زخم‌هایمان عفونت کرده بود و لحظه به لحظه بی‌جان‌تر می‌شدیم. و بعضی از دوستان بخاطر درد شدیدی که داشتند، بی‌هوش می‌شدند… من نیز که بر اثر شکنجه‌های شب ِ گذشته حال خوبی نداشتم و تمام زخم‌هایم عفونی و چرکین شده بود، از شدت تب داشتم می‌سوختم… هوای داخل قرنطینه بسیار گرم بود و نفس کشیدن از روزی‌های قبل برایمان دشوار‌تر شده بود… محسن روح الامینی وقتی من را با آن حال دید، لباسش را در آورد و شروع کرد به باد زدن ِ من… می‌دیدم که چقدر خسته است و دست‌هایش بی‌جان اما برای مدتی همینطور مرا باد می‌زد… چیزی نگذشت که دوباره دود گازوئیل را به داخل قرنطینه فرستادند، از شدت دود گازوئیل چشم‌هایمان عفونت کرده بود و به زور می‌توانستیم جلوی خود را ببنیم… خدایا، کی از این جهنم نجات پیدا می‌کنم؟… خدایا به کدامین گناه؟… آیا خواستن ِ آزادی گناه است و پاسخش این همه عذاب؟… دوستان ِ همبندیم همه به وضعیتی که درش بودیم معترض بودند، و هر چه می‌گذشت نومید‌تر می‌شدند…. در میان آن همه صدا، صدایی را شنیدم که می‌گفت: «بچه‌ها ما بخاطر هدفی که داشتیم اعتراض کردیم، و نباید کم بیاریم، باید تا آخرش بایستیم»… نگاهی کردم تا ببینم صدای چه کسی بود؟!!… محسن روح الامینی را دیدم… نمی‌دانم چرا، اما در آن لحظات سخت حرف‌هایش به ما نیروی عجیبی داد… از او خوشم آمده بود. آنقدر هوای داخل قرنطینه آلوده و نفس گیر شده بود که همه حاضر بودند به بیرون بروند و کتک بخورند ولی برای لحظه‌ای هم که شده نفس بکشند… بین ساعت دو تا سه بعدازظهر بود، ما را به داخل حیاط آوردند… سرهنگ کمیجانی دستور داد که موهای ما را با ماشین دستی بزنند، ماشین‌های دستی خراب بود و گاهی هم پوست سرمان به همراه مویمان کنده می‌شد… محسن موهای بلندی داشت، وقتی خواستند مو‌هایش را بزنند، جمله‌ای که گفت که هر بار به ان لحظه فکر می‌کنم در سرم می‌پیچد… گفت: «شاید اینجا بتونین موهامو بزنین اما نمی‌تونین عقیده م رو عوض کنید»…

بعد از مدتی، داخل حیاط که بودیم یکی از مامورین بازداشتگاه یک نفر را از بین ما انتخاب کرد تا به ما حرکت نرمشی بدهد… شاید برای اینکه بدن ما خشک نشود در حالیکه آنقدر در آن چند روز گرسنگی و تشنگی کشیده بودیم که دیگر جانی نبود که تازه‌اش کنیم!… آن مامور به کسی که از میانمان انتخاب کرده بود گفت که که به ما حرکت بشین پاشو بدهد که البته این حرکت بیشتر شبیه یک شکنجه بود تا یک حرکت ورزشی، آن هم در زیر آفتاب با پاهای برهنه… مامور دیگری با صدای بلند می‌گفت «یا حسین» و ما باید بلند می‌شدیم و بعد که می‌گفت «یا علی»، باید می‌نشستیم… تعداد زیادی از ما نمی‌توانستند آن را انجام دهند و به همین خاطر توسط مامورین با لولهٔ پی وی سی ضربه می‌خوردند… بدن‌هایمان از درد لبریز شده بود و توان ایستادن نداشتیم… هنگام شب به مدت دو ساعت آب دستشویی را قطع کردند، آب آلودهٔ چاه بود و خیلی از بچه‌ها بعد از آزادی از آنجا دچار عفونت کلیه شدند… اما در آن شرایط ما ناچار بودیم که از آن آب استفاده کنیم و‌‌ همان را هم از ما گرفته بودند. شب از ناله‌های دردناک ما بلند‌تر می‌شد، شب از تشنگی و لبهای خشکمان می‌رنجید و از پریشانی ما تیره‌تر می‌شد… زمزمهٔ نگرانی‌هامان فضا را پر کرده بود، چشمهای بی‌فروغ محمد کامرانی که تا دیروز به آزمونی خیره بود حالا بسته‌تر می‌شد و نمی‌دانست فردا کجاست؟ یا در شب آزمون کنکورش چه می‌کند؟… و ناله‌های امیر که یک دیده‌اش خاموش شده بود و نیمی از آن جهنم را می‌دید… شب بود با تمام سیاهی و سنگینی‌اش و چشم‌هایمان برای خوابی طولانی بسته می‌شد در آرزوی صبحی که خیال کنیم همه را خواب دیده‌ایم… در انتظار روزی بی‌درد و رنج… در انتظار روز پنجم…

روز بیست و سوم تیر ماه… دیگر امیدی نداشتیم که از آنجا به این زودی‌ها آزاد شویم… هیچ امیدی و من در انتظار مرگ نشسته بودم با زخم‌هایی که عفونت کرده بود و تنم در تب می‌سوخت… در آن چند روزی که در بازداشتگاه کهریزک بودیم هیچ کمک پزشکی ای برای ما انجام نشد و من روز سوم بود که فهمیدم آنجا پزشکی هم دارد… فردی به نام رامین‌پور اندرجانی… در آن روز که زخم‌های بچه‌ها و همینطور چشم تعدادی از آن‌ها بر اثر دود گازوییل دچار عفونت شدیدی شده بود… و در‌‌ همان روز رامین پوراندرجانی چند نفر را معاینه کرد که امیر جوادی فر هم جزو آن‌ها بود. بچه‌ها از بهداری بازداشتگاه به قرنطینه بازگشتند و البته هیچ مداوایی هم صورت نگرفته بود… تا روزی که رامین را در شعبه یک دادسرای نظامی به همراه پدرش دیدم…. در آنجا او به من گفت: من نسخه‌هایی دربازداشتگاه کهریزک دارم که نشان می‌دهد انتقال آسیب دیدگان به بیمارستان را اعلام کرده‌ام و حتی در آن نسخه‌ها داروهای بیشتری را درخواست داده‌ام. رامین تاکید کرد که به من اجازه نمی‌دهند تا به بازداشتگاه کهریزک بروم و آن مدارک را بیاورم که از این طریق بی‌گناهی خود را ثابت کنم. شرایط کهریزک برای رامین پوراندرجانی هم خیلی دردناک بود، حرف‌هایش را به خاطر می‌آورم وقتی می‌گفت که از بودن در کهریزک چه عذابی کشیده است… می‌گفت وقتی سردار رادان با تیم خود به به آنجا می‌آید، نمی‌گذارد حتی من نبض بچه‌ها را بگیرم!… رامین در ان روز‌ها احساس نا‌امنی شدیدی می‌کرد چرا که سرهنگ کمیجانی، رییس وقت بازداشتگاه کهریزک و سرهنگ نظام دوست، دفتر دار سرتیپ رجب‌زاده فرماندار وقت نیروی انتظامی تهران بار‌ها او را تهدید کرده بودند که اگر از مقاماتی که در آنجا شکنجه می‌کرده‌اند اسمی ببرد، با او برخورد خواهد شد. رامین اطلاعات زیادی از جریانات و داخل کهریزک داشت… او می‌گفت در آنجا گونی‌های سفیدی وجود دارد که بازداشت شدگان را در حالیکه هنوز جان دارند و نمرده‌اند داخل آن‌ها می‌گذارند…

و صبح روز بیست و سوم تیرماه… افسر نگهبان گفت: داریم شما رو از کهریزک به اوین انتقال می‌دیم… همهٔ ما آنقدر خوشحال شده بودیم که باور نمی‌کردیم از اینجای سخت و سیاه گذر خواهیم کرد و باز این هم برایمان مثل خواب بود… شاید اگر آن روز به اوین منتقل نمی‌شدیم تعداد بیشتری از دوستان خود را از دست می‌دادیم… همه از داخل قرنطینه بیرون آمدیم… هوای آن روز خیلی گرم شده بود و حتی قطره آبی هم برای خوردن نبود و ما هنوز ناباورانه به اطراف نگاه می‌کردیم که از این جهنم گریزی هست؟… تا اینکه دیدیم تعدادی از مامورین و لباس شخصی‌ها به داخل حیاط بازداشتگاه آمدند، دیگر مطمئن شدیم که آن سوی دیوار‌ها را دوباره خواهیم دید. برای مدتی‌‌ همان ورزش بشین پاشو که بیشتر شبیه یک شکنجه بود را انجام دادیم، در هوایی گرم و باز با لبانی تشنه… بعد از یک ساعت یک دبهٔ آب گرم آوردند و نفری یک لیوان از آن آب به همه دادند. محسن روح الامینی که بر اثر ضربات زیاد، زخم‌های کمرش عفونت کرده بود – و به همین خاطر در بازداشتگاه که بودیم شب‌ها ایستاده می‌خوابید – حالش بد شد و در گوشه‌ای از حیاط دراز کشید، استوار گنج بخش که مسئول انتقال ما از کهریزک به اوین بود شروع کرد با کمر بند به پشت محسن زدن و می‌گفت: بلند شو فیلم بازی نکن…. و بر اثر‌‌ همان ضربه‌ها از کمر محسن عفونت و چرک بیرون آمد… او مجبور شد تا با تنی بی‌جان از جای خود بلند شود، تعادلش را ازدست داده بود و مرتب سرش گیج می‌رفت. حال امیر جوادی فر هم از چند روز گذشته وخیم‌تر شده بود، بخاطر آفتاب شدید به گوشه‌ای از حیاط رفت تا در سایه بنشیند، در‌‌ همان لحظه سرهنگ کمیجانی رئیس بازداشتگاه کهریزک به سمت امیر رفت و شروع کرد با پوتین بر سر و صورت و دنده‌های شکسته‌اش زدن… امیر از شدت درد ضربات پوتین مجبور شد از سایه بیرون بیایید و در کنار ما در‌‌ همان آفتاب سوزان بنشیند، برایش سخت بود که از جایش تکان بخورد، چون دیگر رمقی نداشت… بعد از اینکه وسیله‌هایمان را دادند، ما را سوار دو اتوبوس و یک ون کردند… دستبند‌های پلاستیکی به دست‌هایمان زده بودند، آنقدر محکم بسته شده بود که مچ دست‌هایمان بریده بریده و خون مرده شده بودند. تعدادی سوار اتوبوس‌ها و بقیه سوار ون شدند… محسن در ون بود امیر در یکی از اتوبوس‌ها… همهٔ ما به شدت بو گرفته بودیم و مأمورین هم ماسک زده بودند… هوای اتوبوس خیلی گرم بود و لب‌های ما بر اثر تشنگی خشک شده بود… جلوی بهشت زهرا بود که اتوبوس ما ایستاد، حدود یک ساعتی طول کشید و ما هم بی‌خبر از اینکه دلیل توقف چیست؟!… و خبر نداشتیم که امیر که در اتوبوس دیگری بود حالش بد شده است… به نقل از دوستانی که در اتوبوس در کنار امیر بودند ; امیر جوادی فر در راه کهریزک به اوین حالش خیلی بد شده بود و آنقدر تشنه بود که لب‌هایش خشک خشک شده بود، بچه‌ها به مامورین التماس می‌کنند که به او آب بدهند ولی دریغ از یک قطره آب و امیر با لب‌های تشنه خون بالا می‌آورد… نفس کشیدن کم کم برای امیر سخت می‌شود… یکی از دوستانم به امیر تنفس مصنوعی می‌دهد ولی دیگر دیر شده بود… خیلی دیر… وقت رفتن بود و امیر برای همیشه می‌رود… در اوج مظلومیت… بعد از یک ساعت به سمت اوین حرکت کردیم… و همچنان بی‌خبر از رفتن امیر…. به اوین رسیدیم، ونی که محسن روح الامینی و چند نفر از همبندی‌هایم در داخل آن بودند حدود یک ساعت در پشت در اوین بودند و محسن بی‌جان در پشت درهای اوین دراز کشیده بود… مسئولین اوین وقتی ما را آنطور زخمی و بی‌جان دیدند پذیرش نمی‌کردند، اما در ‌‌نهایت طولی نکشید که وارد زندان اوین شدیم… همانجا بود که از طریق دوستان خود خبردار شدیم که امیر تمام کرده است، همهٔ ما از شدت ناراحتی گریه می‌کردیم… محسن همچنان در اوین دراز کشیده بود و از پشتش چرک و خون بیرون می‌آمد… مدت زیادی از ورودمان نگذشته بود که برایمان آب آوردند… پنج روزی بود که غذایی نخورده بودیم… روز اول که وارد کهریزک شده بودیم هیچ و در آنچهار روز هم روزی دو وعده به ما غذا داده بودند، یک کف دست نان و یک پنجم سیب زمینی. در اوین برایمان غذا آوردند… پرسنل اوین همگی ماسک زده بودند و می‌گفتند که چه بلایی بر سر شما آوردند که اینجوری شدید!!…. و ما سکوت کرده بودیم… حالا اوین در برابر کهریزک برایمان بهشت بود!… وقتی داشتیم وارد قرنطینهٔ یک زندان اوین می‌شدیم محسن را بردند، شاید اگر زود‌تر او را می‌بردند زنده مانده بود، ولی افسوس!… در قرنطینهٔ یک زندان اوین برای ما لباس آوردند و لباس‌های زیرمان را بیرون انداختند و بعد داروی ضد شپش دادند که به هنگام استحمام از آن استفاده کنیم. وارد اتاق چهار شدیدم در قرنطینهٔ یک… محمد کامرانی حالش بد شده بود و مرتب سرش گیج می‌رفت و با سر به لبه‌های تخت می‌خورد، انگار داشت روحش از بدنش جدا می‌شد… دوستانم محمد را بغل کردند و به جلوی در قرنطینهٔ یک اوین بردند، تا آن لحظه همهٔ ما فکر می‌کردیم کهریزک فقط یک قربانی داشته… امیر جوادی فر… ولی بعد از مدتی مطلع شدیم که محمد و محسن نیز در بیمارستان جان خود را از دست داده‌اند… و این غم بزرگی بود!… حدود دو ساعت بود که وارد زندان اوین شده بودیم… سعید مرتضوی به داخل زندان اوین آمد و می‌دانست که امیر جوادی فر در راه کهریزک به اوین فوت کرده است. من را پیش سعید مرتضوی بردند… سعید مرتضوی از من پرسید که چرا این زخم‌ها در بدنت هست و من گفتم: در کهریزک شکنجه شدم… گفت از کجا معلوم که در کهریزک شکنجه شدی؟؟… گفتم: این همه شاهد دارم… سعید مرتضوی گفت: نباید جایی بگی که در کهریزک شکنجه شدی، باید بگی بیرون از کهریزک این اتفاق برات افتاده و شکنجه شدی… من سکوت کردم و هیچ حرفی نزدم… سعید مرتضوی دستور داد من را برای مداوا به بهداری زندان اوین بفرستند، بعد از نیم ساعت من را به بهداری بردند که البته هیچ مداوایی هم صورت نگرفت، فقط بر روی زخم هام بتادین زدند و پانسمان کردند…

و حالا بعد از آن روزهای سرد و سیاه کهریزک، بعد از آن ناله‌های شبانه، بعد از آن دردهای تمام نشدنی، بازجویی‌های هر روزهٔ اوین بود و سوال‌های تکراری… کیستیم و از کجا آمده‌ایم؟… و من هر بار دلم می‌خواست بگویم که انگار هیچوقت نبوده‌ام، می‌خواستم بگویم من از آخر دنیا آمده‌ام، از جایی که روز به روزش جهنم تازه‌ای بود… من از کهریزک آمده‌ام!… و حالا تنها در انتظار فردایی بودم که درش دیوار نیست، سیاهی نیست، زندان نیست… کهریزک نیست!….



واکنشی از عاشورائیان به ادعاهای فرمانده ناجا؛ خون جوانمان را معامله نکردیم

شهین مهین فر، مادر شهید امیرارشد تاجمیر که عاشورای ۸۸ زیر ماشین نیروی انتظامی له شد و جان باخت، در پاسخی به اسماعیل احمدی مقدم، فرمانده نیروی انتظامی که روز دوشنبه در مصاحبه با خبرگزاری ایسنا مدعی شده بود ماشین نیروی انتظامی عاشورای ۸۸ از روی یک نفر عبور کرده و نسبت به دلجویی و حل مشکلات اقتصادی و ارائه دیه به خانواده اش اقدام شده، به سایت «روز» می گوید: “من هنوز نمرده ام که چنین می گویند. زنده ام و هرگز خون بچه ام را با پول معامله نمیکنم. نمیدانم درباره چه کسی دارند سخن میگویند اما من حتی شکایت هم نکرده بودم چون میدانستم فایده ای ندارد یکبار فقط زنگ زدند که چه میخواهید بکنید و دیه بگیرید همان موقع هم گفتم من دیه بگیر نیستم.”



راحله فرج زاده، خواهر شهرام فرج زاده و همچنین مادر شبنم سهرابی، دو جوان دیگری که روز عاشورای ۸۸ زیر ماشین های نیروی انتظامی له شدند و جان باختند هم در مصاحبه با “روز” میگویند که تاکنون هیچ مسئولی از خانواده های آنها دلجویی نکرده و دیه ای پرداخت نشده است.



در عاشورای خونین ۸۸، امیرارشد تاجمیر، شهرام فرج زاده، شاهرخ رحمانی و شبنم سهرابی بر اثر برخورد و عبور ماشین های نیروهای انتظامی از روی آنها جان باختند. با گذشت ۴ سال از این واقعه و در حالیکه دستگاههای حکومتی مسئولیت قتل آنها را برعهده نگرفته اند، فرمانده نیروی انتظامی زیر گرفتن تنها یکی از معترضان توسط ماشین نیروی انتظامی را تایید کرده و بدون اینکه اسمی از او بیاورد مدعی شده است: “این بنده‌ خدا صورت سالم نداشت و در بیمارستان هم نمی‌دانستند از کجا آمده و چه بلایی به سرش آمده و به عنوان جسد مجهول‌الهویه با وی برخورد کردند. ما نیز ماه‌ها دنبال خانواده وی بودیم تا بتوانیم ردی از هویت این فرد پیدا کنیم، اما موفق نشدیم تا اینکه چند ماه پیش ماموران پلیس امنیت عنوان داشتند که یک نفر مراجعه کرده و مدعی است که از اعضای خانواده این فرد است که تحقیقات صورت گرفت و متوجه شدیم که این خانواده همان فردی است که جان خود را از دست داده است و ما نیز نسبت به دلجویی و حل مشکلات اقتصادی و ارائه دیه اقدام کردیم”.



راحله فرج زاده، خواهر شهرام فرج زاده هم در واکنش به سخنان آقای احمدی مقدم میگوید: “برادر مرا روز عاشورا ماشین نیروی انتظامی له کرد. از همان روز نخست هم هویت او مشخص بود، بارها اعلام کردیم و خانواده من وکیل گرفتند و دنبال این قضیه هم رفتند. برادر بزرگم میگفت ما را دنبال نخود سیاه می فرستند. تحقیر و مسخره مان میکنند و هیچ جواب درستی نمیدهند. حالا آقای احمدی مقدم میگوید یک نفر مجهول الهویه بوده؟ من نمیدانم او از چه کسی سخن میگوید اما در قبال برادر من چه توضیحی دارد؟ صورت شهرام ما که کاملا در ویدئوهایی که منتشر شد مشخص بود”.



خانم فرج زاد ه می افزاید: “اگر دنبال مدرک می گشتند من با اینکه خیلی برایم دردآور و زجرآور بود ولی با کمک پسرهایم توانستیم در بیاوریم که کدام قسمت ولیعصر شهرام زیر گرفته می شود. در ویدئو کلیپ ها صورت شهرام کاملا مشخص است. بارها خانواده ام طرح کردند، همه دنیا هم دیده. صورت شهرام کاملا مشخص است. لباسی که تنش است، همه چیز کاملا مشخص بوده. وقتی شهرام را به بیمارستان برده اند گفته شده اگر زودتر می رسید زنده می ماند. از خونریزی شدید شهید شد. نه تنها زیر کردند بلکه بیمارستان هم نبردند. مردم بودند که بردند بیمارستان. چون با قصد زده بودند، بعد هم او را ول کردند”.



او نیز میگوید که از خانواده اش هیچ دلجویی نشده و دیه ای دریافت نکرده اند: “اصلا از هیچ کدام مادلجویی نشده. در مقابل یک روز پدر بیمار مرا که روی صندلی چرخدار است برده و نگهداشته و ترسانده بودند.نسبت به اعضای خانواده تهدید کرده بودند و.. ما نمی خواستیم دیه بگیریم. به ما گفتند با دادن دیه یعنی پذیرفته اند مسئول بوده اند. اما خانواده من دیه ای نگرفتند. کدام دیه و دلجویی؟ خانواده ها بارها و بارها مراجعه کرده اند هیچ جواب درستی ندادند”.

شهین مهین فر، مادر امیرارشد تاجمیر هم میگوید: “من نمیدانم شاید جوان دیگری بوده باشد ودارند از جوان دیگری حرف میزنند ولی جوان من امیرارشد تاجمیر، قطعه ۳۰۲ ردیف ۶۶ خاک شده. او مجهول الهویه نبود و از همان ابتدا هم هویت او برای همه روشن بود”.



او می افزاید: “من هنوز نمرده ام. هیچ خوب نیست چنین حرف هایی میزنند. من مطمئن هستم هیچ مادری با خون بچه اش معامله نمیکند. ایشان گفته اند دلجویی کردیم یا کنار آمدیم و. من آدمی هستم که با خون بچه ام معامله کنم؟ اصلا دلجویی کرده یعنی چی؟ کی؟ کجا؟ من اجازه نمیدهم کسی از این گروه و جماعت بخواهد راجع به امیرارشد من صحبت کند. من با کسانی که قاتل بچه های من هستند مشکل دارم. مشکل من این نیست که بگویم انتقام بگیرم. خون را با خون نباید شست. شاید اصلا زنده نمانم اما من نباشم مادران دیگر هستند”.



خانم مهین فر توضیح میدهد: “من شکایتی نکردم یکبار زنگ زدند گفتند بیایید دیه تان را بگیرید. گفتم من دیه بگیر نیستم. از اطلاعات بودند یا هر کجا نمیدانم. زنگ زدند گفتند چه میکنید سر این مساله؟ البته با من هم حرف نزدند با کسی صحبت کردند. گفتم من چه باید بکنم به چه کسی شکایت برم؟ چه نتیجه ای دارد؟ وکیل بگیرم بشود مثل خانم ستوده و آقای دادخواه؟ گفتم من سکوت کردم ولی فریادی که در سکوت من هست از هر شیون و داد و فریاد دیگری رساتر است. کسی که باید بفهمد می فهمد. کسی که نخواهد بفهمد هم توقعی ندارم.”



مادر امیرارشد تاجمیر می افزاید: “بچه من برای نجات هم وطنش جان خود را داد”. او پیشتر در مصاحبه با “روز” توضیح داده بود: “امیرارشد همان جوانی است که برای نجات دو هموطنش رفت اما جانش را گرفتند، دو دختر را گرفته بودند و به شدت می زدند؛ بعدها یکی از دختران آمد سرخاک امیرارشد و همه را برای من تعریف کرد… آنها را می زدند و مردم هو میکردند، امیرارشد فریاد

یک متهم به قتل در زندان مرکزی زاهدان اعدام شد


سپیده دم روز جاری یک متهم به قتل در زندان مرکزی زاهدان از طریق چوبه دار اعدام شد.
بنا به اطلاع گزارشگران هرانا، ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، این متهم که حاج رشید ریگی نام داشت حدود ۱۱ سال پیش بازداشت و از سوی دادگه به قصاص نفس (اعدام) محکوم شده بود.
حکم اعدام وی سحرگاه روز جاری در محوطه زندان مرکزی زاهدان با حضور مسئولین قضایی از طریق چوبه دار به اجرا در آمد.

مادر سعید زینالی: مسئولان قول داده‌اند پس از ۱۴ سال سرنوشت پسرم را به من بگویند


 اکرم نقابی، مادر سعید زینالی، می‌گوید مسئولان قوه قضاییه پس از ۱۴ سال به او قول مساعد داده‌اند که با پیگیری سرنوشت سعید زینالی، مادرش را از وضعیت او مطلع کنند.
اکرم نقابی در گفتگو با بی‌بی‌سی فارسی گفت در دیداری که اخیرا با علیرضا آوایی، رئیس کل دادگستری استان تهران داشته است از او قول مساعد گرفته است که از سرنوشت پسرش اطلاع یابد.
خانم نقابی می‌گوید آقای آوایی به شدت از شنیدن ماجرای سعید زینالی متاثر شده است. او می‌گوید: «بعد از ۱۴ سال امیدوار شدم که یکی صدای مرا می‌شنود.»
به گفته خانم نقابی به رغم اینکه پسرش چند ماه پس از بازداشت با او تماس تلفنی گرفته مقام‌های قوه قضائیه تا مدتی این را که او بازداشت شده بوده نمی‌پذیرفته‌اند، اما پس از پیگیری‌های سرانجام گفته‌اند که او بازداشت بوده است.
به خانم نقابی گفته شده که فرزندش دست کم تا سال ۸۱ در زندان اوین بوده است.
در ۱۸ تیر ۷۸ پلیس و راست‌های تندرو، معروف به لباس شخصی، به کوی دانشگاه تهران و دانشجویانی که به تعطیلی روزنامه سلام معترض بودند حمله کردند.
قتل عزت ابراهیم‌نژاد تنها موردی بود که رسما پذیرفته شد، هرچند عامل آن شناسایی نشد. به جز آن گزارش‌هایی تاییدنشده از مواردی دیگر در تهران و تبریز هم منتشر شده بود.
خانم نقابی می‌گوید به غیر از او چندین خانواده دیگر نیز پیگیر وضعیت فرزندانشان بوده‌اند که در ناآرامی‌های ۱۸ تیر ۷۸ مفقود شده بودند. او می‌گوید دست کم ۵ خانواده دیگر تا چند سال پیش پیگیر وضعیت فرزندانشان بوده‌اند که به دلایل نامعلومی دیگر این کار را‌‌ رها کرده‌اند.

Friday, 22 November 2013

یک محکوم به اعدام در زندان زاهدان جهت اجرای حکم به سلول انفرادی منتقل شد

دست کم یک متهم به قتل در بند ۳ زندان مرکزی زاهدان جهت اجرای حکم اعدام به سلول انفرادی منتقل شد.
بنا به اطلاع گزارشگران هرانا، ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، حاج رشید ریگی که به اتهام قتل عمد ۱۱ سال پیش بازداشت و از سوی دادگاه به قصاص نفس (اعدام) محکوم شده بود ظهر روز جاری جهت اجرای حکم اعدام به سلول انفرادی منتقل شد.
یکی از زندانیان زندان مرکزی زاهداان به گزارشگر هرانا گفت: "حاج رشید ریگی ۵۳ ساله از بند ۳ زندان مرکزی زاهدان به سلول انفرادی منتقل شد تا حکم وی سحرگاه روز آینده ساعت ۵ و نیم به اجرا در آید."
این منبع احتمال داد زندانیان محکوم به اعدام دیگری نیز از بندهای دیگر این زندان جهت اجرای حکم به سلول انفرادی منتقل شده باشند.

ممانعت از حضور شهروندان در مراسم یادبود فروهر‌ها

مامورین امنیتی از شرکت شهروندان در مراسم یادبود پانزدهمین سالگرد قتل داریوش و پروانه فروهر در منزل شخصی ایشان ممانعت کردند.
بنا به اطلاع گزارشگران هرانا، ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، مراسم یادبود پروانه و داریوش فروهر که قرار بود صبح روز جمعه یکم آذر ماه در منزل ایشان برگزار شود.
یکی از کسانی که قصد شرکت در این مراسم را داشت به گزارشگر هرانا گفت: "مامورین ابتدا به داخل منزل فروهر‌ها رفته و سپس سر کوچه جمع شدند و اجازه ندادند کسی به سمت منزل فروهر‌ها حرکت کند. مامورین امنیتی به جمعیت حاضر در محل که بالغ بر ۱۰۰ نفر می‌شدند ابتدا اعلام کرد که فقط اعضای فامیل و بستگان فروهر‌ها می‌توانند وارد شوند اما حدود ساعت ۳ و بیست دقیقه ماموران نیروی انتظامی و لباس شخصی به محل آمدند و سعی کردند مردم تجمع کننده را متفرق کنند. مردم تا ساعت ۴ و نیم در مقابل نیروی انتظامی مقاومت کرده و سپس با خواندن سرود‌ای ایران اقدام به ترک محل نمودند."
وی هم‌چنین بیان داشت: "افراد سر‌شناسی همچون دکتر محمد ملکی، بسته نگار، شریعتی‌ها، فیروزه صابر و خیلی‌های دیگر در بین جمعیت حضور داشتند."
قرار بود طبق فراخوانی که خانواده فروهر اعلام کرده بود طی روز جاری از ساعت ۳ بعد از ظهر تا ۵ مراسمی در منزل ایشان برگزار شود.

هرانا؛ ضرب و شتم زندانبان بند ۳۵۰ زندان اوین به دلیل حمایت از زندانیان

در بهداری زندان اوین، یکی از زندانبانان بند ۳۵۰ زندان اوین به دلیل حمایت از زندانیان مورد ضرب و شتم فرمانده یگاندحفاظت زندان قرار گرفت.
بنا به اطلاع گزارشگران هرانا، ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، از ماه گذشته به دستور مسولین زندان جهت انتقال بیماران به بهداری زندان اوین از سرباز وظیفه استفاده می‌شود.
یک مبع مطلع به گزارشگر هرانا گفت: "روز گذشته چهارشنبه ۲۹ آبان ماه رفتار توهین آمیز سربازی که زندانیان سیاسی- عقیدتی بند ۳۵۰ را به بهداری منتقل کرده بود باعث ناراحتی و شکایت زندانیان شده بود که پس از حضور زندانبان بند ۳۵۰ در بهداری زندان اوین، وی در جهت حمایت از زندانیان با سرباز خاطی برخورد می‌کند."
وی در ادامه گفت: "این امر موجب گشت تا «فرمانی» رییس یگان حفاظت زندان اوین در بهداری زندان حضور یابد و ابتدا زندانبان را مورد ضرب و شتم قرار دهد و سپس وی را تهدید و به وی توهین کند. این درگیری با حضور نیروهای حفاظت زندان اوین خاتمه یافت و تعدادی از زندانیان حاضر در بهداری جهت ادای شهادت به ساختمان حفاظت زندان اوین فرا خوانده شدند."

Wednesday, 20 November 2013

نگرانی از وضعیت جسمی آرش شریفی در زندان مرکزی کاشان





آرش شریفی زندانی عقیدتی محکوم به اعدام در زندان مرکزی کاشان از بیماری آسم مزمن رنج می‌برد و مسئولین اقدامی برای درمان وی انجام نمی‌دهند.
بنا به اطلاع گزارشگران هرانا، ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، آرش شریفی زندانی عقیدتی اهل سنت روز چهارشنبه ۱۷ مهر ماه از سالن ۱۰ زندان رجایی شهر کرج به زندان مرکزی کاشان منتقل شد.
یکی از نزدیکان وی به گزارشگر هرانا گفت: "وی به بیماری آسم مزمن مبتلاست و دچار حملات شدید آسم می‌شود. این روز‌ها در زندان مرکزی کاشان وی چندین بار دچار حمله شده و حالت خفگی به وی دست داده است اما مسئولین هیچ اقدامی برای درمان وی و یا انتقالش به مراکز درمانی صورت نداده‌اند."
وی در ادامه گفت: "محیط زندان مرکزی کاشان بشدت آلوده است و مواد حساسیت زا باعث بروز این حملات می‌شوند."
آرش شریفی در مهر ماه سال ۱۳۸۸ بازداشت و در شعبه ۲۸ دادگاه انقلاب به ریاست قاضی محمد مقیسه‌ای به اتهام "هواداری از گروههای سلفی" به اعدام محکوم شد.
بستگان وی می‌گویند، وی در طول مدت بازجویی و دادرسی مکررا اتهام مربوطه را تکذیب و علت بازداشت خود را مسائل مذهبی عنوان کرده است.

بازداشت دارویش قادری ساکن استان البرز

در پی حمله نیروهای امنیتی به تکیه دراویش "قادری کسنزانی" حدودا پانزده تن از ایشان بازداشت شدند.
بنا به اطلاع گزارشگران هرانا، ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، طی هفته گذشته ماموران امنیتی لباس شخصی به منزلی مسکونی که به عنوان تکیه در سه راه حسن آباد کرج استفاده می‌شد حمله کردند.
یک منبع مطلع به گزارشگر هرانا گفت: "پانزده تن از دراویش در این منزل مسکونی در شب عاشورا مشغول انجام مراسم آئینی خود بودند که با حمله نیروهای امنیتی که همگی لباس شخصی بتن داشتند بازداشت شدند."
وی در ادامه گفت: "مامورین به دراویش بازداشت شده چشم بند زده و ایشان را به مکان نامعلومی منتقل کردند."
دو طریقت قادری کسنزانی و نقشبدی که عمدتا اهل سنت می‌باشند بر اعمال روزانه توصیه شده توسط شریعت خود موظف به انجام اوراد و اذکار روزانه، هفتگی وسالانه هستند.
این اعمال بصورت جمعی و انفرادی ادا می‌شوند. دراویش قادری و نقشبندی در ایران از احداث تکایا و ممارست مراسم ذکر و نمازهای جماعت محروم می‌باشند.

تصویب قطعنامه پیشنهادی در محکومیت نقض حقوق بشر در ایران

کمیته سوم مجمع عمومی سازمان ملل متحد به قطعنامه پیشنهادی کانادا در محکومیت نقض حقوق بشر در ایران رای داد. نماینده دائمی ایران در سازمان ملل متحد این قطعنامه را "غیرسازنده" خواند.
در جریان نشست این کمیته در مقر سازمان ملل متحد در نیویورک، نماینده کانادا گفت قطعنامه پیشنهادی ضمن استقبال از تحولاتی که در پی انتخاب حسن روحانی به ریاست جمهوری رخ داده، ادامه نقض حقوق بشر در ایران را محکوم می‌کند.
این قطعنامه با ۸۳ رای مثبت، ۳۶ رای منفی و ۶۲ رای ممتنع به تصویب رسید.
سال گذشته هم قطعنامه پیشنهادی کانادا با میزان مشابهی از آرا مثبت تصویب شده بود.
به گزارش خبرنگار بی‌بی‌سی فارسی در نیویورک، نماینده کانادا آمار بالای اعدام، تداوم حصر رهبران مخالفان و حبس معترضان به انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۳۸۸، و تبعیض علیه اقلیت‌های قومی و مذهبی را به عنوان نمونه‌های تداوم نقض حقوق بشر ذکر کرد.
تداوم حصر رهبران اعتراض‌های پس از انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۳۸۸ و حبس مخالفان بازداشت‌شده در جریان آن اعتراض‌ها و تبعیض علیه اقلیت‌های قومی و مذهبی را به عنوان نمونه‌های تداوم نقض حقوق بشر ذکر کرد.
او از این‌که دولت جمهوری اسلامی اجازه سفر گزارشگر ویژه سازمان ملل متحد در امور ایران را به آن کشور نمی‌دهد هم ابراز نگرانی کرد.
محمد خزاعی، نماینده دائمی ایران در سازمان ملل متحد، در مخالفت با این قطعنامه ،دولت کانادا را به سیاست یک بام و دو هوا و استفاده ابزاری از کمیته سوم سازمان ملل متهم کرد.
آقای خزاعی با "غیرسازنده" خواندن قطعنامه پیشنهادی کانادا، متن آن را پر از اطلاعات نادرست و جعلی خواند و گفت نمی‌توان بر اساس "چند مورد محدود نقض حقوق بشر در ایران" قطعنامه صادر کرد.او با اشاره به انتخاب دولت جدید در ایران گفت کشورش متعهد به همکاری با ساز و کارهای سازمان ملل برای بهبود وضعیت حقوق بشر است.
پیش از این رای‌گیری، ۲۵ سازمان غیر انتفاعی در نامه‌ای از کشورها در کمیته سوم سازمان ملل متحد خواسته بودند تا این قطعنامه را تصویب کنند.
آنها با اشاره به گزارش اخیر احمد شهید، گزارشگر ویژه سازمان ملل متحد در امور ایران که از عمیق‌شدن بحران حقوق بشر در ایران ابراز نگرانی کرده بود، نوشته بودند: " دولت جدید به ریاست جمهوری حسن روحانی قول داده است به طیف وسیعی از دغدغه‌های حقوق بشری در ایران رسیدگی کند. اما وضعیت حقوق بشر در ایران همچنان با نقض معمول حقوق مدنی و سیاسی، حقوق اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی همراه است".
این سازمان‌های غیر انتفاعی نوشته بودند تصویب این قطعنامه "پیامی رسا به دولت ایران و همهٔ ایرانیان می‌رساند که جهان برای بهبود پایدار وضعیت حقوق بشر در کشور آنها، کوشا و استوار است."
کمیته سوم مجمع عمومی سازمان ملل متحد همچنین قطعنامه‌های مشابهی علیه میانمار، سوریه و کره شمالی تصویب کرد.
این قطعنامه‌ها ماه آینده به نشست مجمع عمومی سازمان ملل متحد فرستاده می‌شوند که به طور معمول کشورها با همان میزان رای آن را تصویب می‌کنند.