چرا سرهنگ سپاه بی سرو صدا اعدام شد اگر «هیوا تاب» عنصری خودسر بوده، آیا به نفع خود سپاه و جمهوری اسلامی نبود که خبر اعدام یک «عنصر خودسر» را که عامل کشتار ۳۰۰ شهروند غیرنظامی است، رسما اعلام کند و از اقدامات او اعلام برائت کنند؟ سرهنگ هیوا تاب که بود؟ چه کرد؟ انگیزهاش از کشتار غیرنظامیان چه بود؟ و در نهایت اینکه: چرا اعدام شد؟ هیوا تاب، پسر «عبدالله بگ» در سال ۱۳۴۸ در روستای «ولژیر» مریوان متولد شد. او در سنین کم یعنی وقتی تنها ۱۵ سال سن داشت همکاری با سپاه پاسداران را آغاز کرد. در آغاز مسوولیتهای غیر حساسی را به عهده داشت اما به سرعت اعتماد فرماندهان سپاه را جلب کرد و در چند پایگاه نظامی از جمله در روستای «سیاناو» و «ولژیر» مسئولیتهایی را عهدهدار شد. او در دهه شصت نقش فعالی در درگیری با احزاب کرد و نیز آزار و اذیت مردم منطقه مریوان داشت و به سرعت در میان مردم منطقه مریوان به فرد بدنامی مبدل شده بود. در سالهای پایانی دهه شصت احزاب کومله و دموکرات نیروهایشان را به کردستان عراق منتقل کردند. هیوا تاب همچنین متهم به دست داشتن ترور تعدادی از پیشمرگ های این دو حزب در خاک کردستان عراق است. اما شهرت هیوا تاب زمانی بیشتر شد که حزب حیات آزاد کردستان یا پژاک تاسیس شد. یعنی سال ۱۳۸۳. هیوا تاب در آن دوره از فرماندهان مهم سپاه پاسداران و مسوول اطلاعات سپاه منطقه مریوان بود. او از آن دوره به بعد به شکل ویژهای مسئول مقابله با نیروهای پژاک در آن منطقه شد. یک تحلیلگر کرد(نام محفوظ) در این باره میگوید: «در آن سالها همکاری امنیتی و نظامی گستردهای بین ترکیه و جمهوری اسلامی برقرار بود. محور این همکاریها مهار و مبارزه با نفوذ احزاب پ ک ک و پژاک بود. دولت ترکیه که تجربه دو دهه جنگ با اعضای پ ک ک را داشت، در صدد بود تا تجربیات خود را نیروهای امنیتی و نظامی جمهوری اسلامی منتقل کند. چرا که تاکتیکهای نظامی و حتی ایدئولوژی این دو حزب کرد، به یکدیگر نزدیک بود. یکی از تجربیاتی که در ترکیه آزموده شده بود، تشکیل نیروهای امنیتی مخفی یا موازی بود. این نیروها مأموریت داشتند که در مناطق کردنشین از یک سو نیروهای مسلح کرد را به قتل برسانند و در ازای آن دستمزد بگیرند، و از طرف دیگر، در شهرها و روستاهای کردنشین، فضای رعب و وحشت ایجاد کنند. انگیزه این اقدامات هم، بالا بردن هزینه «مبارزه مسلحانه» و مرعوب کردن جامعه کردستان بود. آنها برای رسیدن به این هدف اختیارات کامل داشتند. نتیجه اقدامات آنها بیش از ۱۵ هزار فقره قتل بود. قتلهایی که به «فاعل مجهول» موسوم هستند و از مهمترین کیس های حقوق بشری در ترکیه به شمار میآیند. در واقع هیوا تاب و باند او، به نوعی از تجربه ترکیه الگو برداری کردند و در صدد تکرار همان مدل در مناطق کردنشین ایران بودند.» و چنین هم شد؛ هم در به قتل رساندن چریکهای پژاک دست داشتند و هم صدها غیرنظامی کرد را به قتل رساندند. نکته مهمی که در این بین وجود دارد، روش سپاه پاسداران است. سپاه پاسداران از فرمول «جسد بیاور و پول بگیر» استفاده میکرد. فرمولی که حتی میتوان آن را مغایر با قوانین جنگ دانست. این روش، عطش باند هیوا تاب و نیروهای مشابه برای «آدم کشی» و «تبهکاری» در کردستان را بیشتر کرده بود. به گفته منابع خبری در کردستان، آنها دست کم دو چریک پژاک را به قتل رسانده بودند اما در عرض ۸ سال، حدود ۳۰۰ غیرنظامی را به قتل رساندند. پرسشی که مطرح میشود این است «غیرنظامیان را به چه شکلی میکشتند و با کشتن غیرنظامیان چه نفعی میبردند؟» باند هیوا تاب که متشکل از دهها عضو بومی سپاه پاسداران بودند، معمولاً از یک روش برای به دام انداختن غیرنظامیان استفاده میکردند: افرادی را که در مناطق دوره روستایی و یا شهری، تنها بودند و یا اینکه کمتر شناخته بودند، به دام میانداختند. در برخی موارد به بهانه «تعمیر ماشین خراب» فرد را به یک محلی میکشاندند. در برخی موارد بدون مقدمه ماشین کاسبکاران را به رگبار میبستند؛ و یا حتی کولبران کرد را که قشری زحمتکش هستند به دام میانداختند. آنها به طرز فجیعی دهها غیرنظامی را به قتل رساندند. اقدام بعدی بعد از به قتل رساندن، این بود که لباسهای مقتولان را درمی آوردند و لباسهای کردی مخصوص چریکهای پژاک را به تنشان میکردند. لباسهایی که به گفته فعالان کرد، توسط خیاط یا خیاطهای مخصوص این باند دوخته میشدند. بعد از اینکه لباسهای شبیه چریکها را به تن مقتولان میکردند، آنها را تحویل مقامات سپاه پاسداران میدادند و وانمود میکردند که این افراد، چریکهای پژاک هستند که در جریان درگیری نظامی کشته شدهاند؛ و به این ترتیب در ازای تحویل هر جسد، بین ۳۰ تا ۵۰ میلیون تومان دستمزد میگرفتند. در طرف مقابل، خانوادههایی بودند که نمیدانستند چه بر سر عزیزانشان آمده. بسیاری از خانوادهها تا سالها نتوانسته بودند ردی از فرزندانشان پیدا کنند. آنها حتی نمیدانستند فرزندشان زنده هستند یا نه. اما فعالیتهای باند هیوا تاب، محدود به این موارد نبود. یکی دیگر از فعالیتهای آنها، بد نام کردن احزاب کرد بود. به همین منظور، با پوشیدن لباس چریکهای کرد، مردم روستاها را آزار میدادند و حتی به دختران روستاییان تجاوز میکردند و طوری وانمود میکردند که آنها چریک هستند و نه پاسدار. در چند نوبت احزاب کرد در این زمینه اطلاعیههایی منتشر کرده بودند و در خصوص چنین تحرکاتی هشدار داده بودند. آنها همچنین به قاچاق اسلحه و نیز قاچاق و توزیع مواد مخدر روی آورده بودند. در یک کلام به یک باند تبهکار مخوف وابسته به سپاه پاسداران تبدیل شده بودند. اما برخی از این اقدامات از دید اهالی منطقه مریوان مخفی نمیماند. اما به دلیل مسوولیت مهم نظامی هیوا تاب در سپاه پاسداران و اختیاراتی که سپاه پاسداران به او داده بود، امکان پیگیری و اعتراض فراهم نبود. کما اینکه اکنون هم به گفته فعالان کرد، باندهای شبیه نظامی وابسته به سپاه پاسداران در مناطق کردنشین همچنان فعال هستند. در سال ۱۳۸۸ سه کوهنورد آمریکایی در مرزهای غربی ایران بازداشت شدند. بازداشت این سه کوهنورد در واقع یکی از اقداماتی بود که «نیوزویک» آمریکا، هیوا تاب را متهم به دست داشتن در آن کرد. اگر تا آن زمان هیوا تاب صرفاً برای بخشی از اهالی کردستان شناخته شده بود، دیگر تبدیل به عنصری مشهور شده بود. آخرین قتلهایی که باند هیوا تاب متهم به ارتکابشان شده، ترور «ملا محمد شیخ الاسلام» و «ملا برهان عالی» است. در نهایت اینکه هیوا تاب به همراه شماری از اعضای باندش، در پاییز سال ۱۳۸۸ بازداشت شدند؛ و بعد از بازداشت آنها بود که به مرور خانوادههای دهها غیرنظامی به قتل رسیده، به دادسرای نظامی سنندج و تهران احضار شدند و در آنجا رسماً به آنها اعلام شد که فرزندانشان توسط باند هیوا تاب به قتل رسیدهاند. همچنین خانوادههای مقتولان شدیداً تحت فشار قرار گرفته بودند تا در این زمینه اطلاع رسانی نکنند. چرا که به گفته مسوولان دادسرای نظامی، شماری از فرماندهان ارشد نظامی و امنیتی با این باند همکاری کردهاند و این کیس حساسیت امنیتی بالایی دارد. و به این ترتیب روز ۱۹ مهر بود که اعلام شد هیوا تاب همراه با چند نفر از اعضای باندش، اعدام شده و جسدش در مریوان به خاک سپرده شده است. اگر چه او اعدام شد اما پرسشهای زیادی بی پاسخ ماند: چرا او در سکوت کامل خبری بازداشت، دادگاهی و اعدام شد؟ اگر هیوا تاب با سپاه پاسداران هماهنگ نبوده، پس به چه دلیل سپاه و رسانه های دولتی هیچگونه اطلاع رسانیای در این زمینه نداشتند؟ اگر او عنصری خودسر بوده، آیا به نفع خود سپاه و جمهوری اسلامی نبود که خبر اعدام یک «عنصر خودسر» را که عامل کشتار ۳۰۰ شهروند غیرنظامی است، رسما اعلام کند و از اقدامات او اعلام برائت کنند؟ اگر هیوا تاب فردی خودسر بوده، پس چرا اکنون هم خانواده های مقتولان تحت فشار هستند که در زمینه کشته شدن فرزندانشان اطلاع رسانی نکنند؟ آیا اعدام بی سر و صدای هیوا تاب، خود بهخود این فرضیه را تقویت نمیکند که اقدامات او با هماهنگی کامل با بخشی از مقامات ارشد سپاه و نظام بوده؟ و پرسش آخر اینکه: چه کسی مسوول رشد چنین باندهای مخوفی در کردستان است؟ خانوادههای مقتولان یقه چه نهادی را باید بگیرند؟ خودنویس
Tuesday, 22 October 2013
چرا سرهنگ سپاه بی سرو صدا اعدام شد...
چرا سرهنگ سپاه بی سرو صدا اعدام شد اگر «هیوا تاب» عنصری خودسر بوده، آیا به نفع خود سپاه و جمهوری اسلامی نبود که خبر اعدام یک «عنصر خودسر» را که عامل کشتار ۳۰۰ شهروند غیرنظامی است، رسما اعلام کند و از اقدامات او اعلام برائت کنند؟ سرهنگ هیوا تاب که بود؟ چه کرد؟ انگیزهاش از کشتار غیرنظامیان چه بود؟ و در نهایت اینکه: چرا اعدام شد؟ هیوا تاب، پسر «عبدالله بگ» در سال ۱۳۴۸ در روستای «ولژیر» مریوان متولد شد. او در سنین کم یعنی وقتی تنها ۱۵ سال سن داشت همکاری با سپاه پاسداران را آغاز کرد. در آغاز مسوولیتهای غیر حساسی را به عهده داشت اما به سرعت اعتماد فرماندهان سپاه را جلب کرد و در چند پایگاه نظامی از جمله در روستای «سیاناو» و «ولژیر» مسئولیتهایی را عهدهدار شد. او در دهه شصت نقش فعالی در درگیری با احزاب کرد و نیز آزار و اذیت مردم منطقه مریوان داشت و به سرعت در میان مردم منطقه مریوان به فرد بدنامی مبدل شده بود. در سالهای پایانی دهه شصت احزاب کومله و دموکرات نیروهایشان را به کردستان عراق منتقل کردند. هیوا تاب همچنین متهم به دست داشتن ترور تعدادی از پیشمرگ های این دو حزب در خاک کردستان عراق است. اما شهرت هیوا تاب زمانی بیشتر شد که حزب حیات آزاد کردستان یا پژاک تاسیس شد. یعنی سال ۱۳۸۳. هیوا تاب در آن دوره از فرماندهان مهم سپاه پاسداران و مسوول اطلاعات سپاه منطقه مریوان بود. او از آن دوره به بعد به شکل ویژهای مسئول مقابله با نیروهای پژاک در آن منطقه شد. یک تحلیلگر کرد(نام محفوظ) در این باره میگوید: «در آن سالها همکاری امنیتی و نظامی گستردهای بین ترکیه و جمهوری اسلامی برقرار بود. محور این همکاریها مهار و مبارزه با نفوذ احزاب پ ک ک و پژاک بود. دولت ترکیه که تجربه دو دهه جنگ با اعضای پ ک ک را داشت، در صدد بود تا تجربیات خود را نیروهای امنیتی و نظامی جمهوری اسلامی منتقل کند. چرا که تاکتیکهای نظامی و حتی ایدئولوژی این دو حزب کرد، به یکدیگر نزدیک بود. یکی از تجربیاتی که در ترکیه آزموده شده بود، تشکیل نیروهای امنیتی مخفی یا موازی بود. این نیروها مأموریت داشتند که در مناطق کردنشین از یک سو نیروهای مسلح کرد را به قتل برسانند و در ازای آن دستمزد بگیرند، و از طرف دیگر، در شهرها و روستاهای کردنشین، فضای رعب و وحشت ایجاد کنند. انگیزه این اقدامات هم، بالا بردن هزینه «مبارزه مسلحانه» و مرعوب کردن جامعه کردستان بود. آنها برای رسیدن به این هدف اختیارات کامل داشتند. نتیجه اقدامات آنها بیش از ۱۵ هزار فقره قتل بود. قتلهایی که به «فاعل مجهول» موسوم هستند و از مهمترین کیس های حقوق بشری در ترکیه به شمار میآیند. در واقع هیوا تاب و باند او، به نوعی از تجربه ترکیه الگو برداری کردند و در صدد تکرار همان مدل در مناطق کردنشین ایران بودند.» و چنین هم شد؛ هم در به قتل رساندن چریکهای پژاک دست داشتند و هم صدها غیرنظامی کرد را به قتل رساندند. نکته مهمی که در این بین وجود دارد، روش سپاه پاسداران است. سپاه پاسداران از فرمول «جسد بیاور و پول بگیر» استفاده میکرد. فرمولی که حتی میتوان آن را مغایر با قوانین جنگ دانست. این روش، عطش باند هیوا تاب و نیروهای مشابه برای «آدم کشی» و «تبهکاری» در کردستان را بیشتر کرده بود. به گفته منابع خبری در کردستان، آنها دست کم دو چریک پژاک را به قتل رسانده بودند اما در عرض ۸ سال، حدود ۳۰۰ غیرنظامی را به قتل رساندند. پرسشی که مطرح میشود این است «غیرنظامیان را به چه شکلی میکشتند و با کشتن غیرنظامیان چه نفعی میبردند؟» باند هیوا تاب که متشکل از دهها عضو بومی سپاه پاسداران بودند، معمولاً از یک روش برای به دام انداختن غیرنظامیان استفاده میکردند: افرادی را که در مناطق دوره روستایی و یا شهری، تنها بودند و یا اینکه کمتر شناخته بودند، به دام میانداختند. در برخی موارد به بهانه «تعمیر ماشین خراب» فرد را به یک محلی میکشاندند. در برخی موارد بدون مقدمه ماشین کاسبکاران را به رگبار میبستند؛ و یا حتی کولبران کرد را که قشری زحمتکش هستند به دام میانداختند. آنها به طرز فجیعی دهها غیرنظامی را به قتل رساندند. اقدام بعدی بعد از به قتل رساندن، این بود که لباسهای مقتولان را درمی آوردند و لباسهای کردی مخصوص چریکهای پژاک را به تنشان میکردند. لباسهایی که به گفته فعالان کرد، توسط خیاط یا خیاطهای مخصوص این باند دوخته میشدند. بعد از اینکه لباسهای شبیه چریکها را به تن مقتولان میکردند، آنها را تحویل مقامات سپاه پاسداران میدادند و وانمود میکردند که این افراد، چریکهای پژاک هستند که در جریان درگیری نظامی کشته شدهاند؛ و به این ترتیب در ازای تحویل هر جسد، بین ۳۰ تا ۵۰ میلیون تومان دستمزد میگرفتند. در طرف مقابل، خانوادههایی بودند که نمیدانستند چه بر سر عزیزانشان آمده. بسیاری از خانوادهها تا سالها نتوانسته بودند ردی از فرزندانشان پیدا کنند. آنها حتی نمیدانستند فرزندشان زنده هستند یا نه. اما فعالیتهای باند هیوا تاب، محدود به این موارد نبود. یکی دیگر از فعالیتهای آنها، بد نام کردن احزاب کرد بود. به همین منظور، با پوشیدن لباس چریکهای کرد، مردم روستاها را آزار میدادند و حتی به دختران روستاییان تجاوز میکردند و طوری وانمود میکردند که آنها چریک هستند و نه پاسدار. در چند نوبت احزاب کرد در این زمینه اطلاعیههایی منتشر کرده بودند و در خصوص چنین تحرکاتی هشدار داده بودند. آنها همچنین به قاچاق اسلحه و نیز قاچاق و توزیع مواد مخدر روی آورده بودند. در یک کلام به یک باند تبهکار مخوف وابسته به سپاه پاسداران تبدیل شده بودند. اما برخی از این اقدامات از دید اهالی منطقه مریوان مخفی نمیماند. اما به دلیل مسوولیت مهم نظامی هیوا تاب در سپاه پاسداران و اختیاراتی که سپاه پاسداران به او داده بود، امکان پیگیری و اعتراض فراهم نبود. کما اینکه اکنون هم به گفته فعالان کرد، باندهای شبیه نظامی وابسته به سپاه پاسداران در مناطق کردنشین همچنان فعال هستند. در سال ۱۳۸۸ سه کوهنورد آمریکایی در مرزهای غربی ایران بازداشت شدند. بازداشت این سه کوهنورد در واقع یکی از اقداماتی بود که «نیوزویک» آمریکا، هیوا تاب را متهم به دست داشتن در آن کرد. اگر تا آن زمان هیوا تاب صرفاً برای بخشی از اهالی کردستان شناخته شده بود، دیگر تبدیل به عنصری مشهور شده بود. آخرین قتلهایی که باند هیوا تاب متهم به ارتکابشان شده، ترور «ملا محمد شیخ الاسلام» و «ملا برهان عالی» است. در نهایت اینکه هیوا تاب به همراه شماری از اعضای باندش، در پاییز سال ۱۳۸۸ بازداشت شدند؛ و بعد از بازداشت آنها بود که به مرور خانوادههای دهها غیرنظامی به قتل رسیده، به دادسرای نظامی سنندج و تهران احضار شدند و در آنجا رسماً به آنها اعلام شد که فرزندانشان توسط باند هیوا تاب به قتل رسیدهاند. همچنین خانوادههای مقتولان شدیداً تحت فشار قرار گرفته بودند تا در این زمینه اطلاع رسانی نکنند. چرا که به گفته مسوولان دادسرای نظامی، شماری از فرماندهان ارشد نظامی و امنیتی با این باند همکاری کردهاند و این کیس حساسیت امنیتی بالایی دارد. و به این ترتیب روز ۱۹ مهر بود که اعلام شد هیوا تاب همراه با چند نفر از اعضای باندش، اعدام شده و جسدش در مریوان به خاک سپرده شده است. اگر چه او اعدام شد اما پرسشهای زیادی بی پاسخ ماند: چرا او در سکوت کامل خبری بازداشت، دادگاهی و اعدام شد؟ اگر هیوا تاب با سپاه پاسداران هماهنگ نبوده، پس به چه دلیل سپاه و رسانه های دولتی هیچگونه اطلاع رسانیای در این زمینه نداشتند؟ اگر او عنصری خودسر بوده، آیا به نفع خود سپاه و جمهوری اسلامی نبود که خبر اعدام یک «عنصر خودسر» را که عامل کشتار ۳۰۰ شهروند غیرنظامی است، رسما اعلام کند و از اقدامات او اعلام برائت کنند؟ اگر هیوا تاب فردی خودسر بوده، پس چرا اکنون هم خانواده های مقتولان تحت فشار هستند که در زمینه کشته شدن فرزندانشان اطلاع رسانی نکنند؟ آیا اعدام بی سر و صدای هیوا تاب، خود بهخود این فرضیه را تقویت نمیکند که اقدامات او با هماهنگی کامل با بخشی از مقامات ارشد سپاه و نظام بوده؟ و پرسش آخر اینکه: چه کسی مسوول رشد چنین باندهای مخوفی در کردستان است؟ خانوادههای مقتولان یقه چه نهادی را باید بگیرند؟ خودنویس